baybek

Wednesday, June 30, 2004

اؤلدوردون اؤلومو٬ اؤلن زاماندا


محرم پريزاد "سورگون"

دؤرد نالا چاپديردين قارا قاشقانى
مرامين ائل آرا سپديردين بابك!
مسلك دوشمانين٬ ائل دوشمانين
فيكرينى قارنينا تپديردين بابك!

ييرمى اوچ ايل ازدين دوشمان بورنونو
دولانا بيلمه دى آذربايجانا
عدالت مشعلين قويمادين سؤنه
اوجاقلار قورولدو٬ شاد٬ يانا يانا

آرخانى دايادين يئنيلمز داغا
اوجايدين ازلدن سن٬ باشى اوجا
گوندوز قيرغى كيمى شيغادين دوزه
گئجه اولدوزلارى سن سايا سايا

يئندير قيلينجىنى قودوز دوشمانا
دولاقلى٬ قولچاقلى قولونا قوربان
اودلو پئيكانينى گؤيلرده چاخدير
مسلكلى٬ مراملى يولونا قوربان

حياتين شيريندير٬ هر بير چاغيندا
اؤلدوردون اؤلومو٬ اؤلن زاماندا
نئچه كى دونيا وار مردانه ليك وار
ديرى قالاجاقسان ديرى٬ جاهاندا

دولدوردون دون گونشين آل شرابينى
قارانليق چاغلارى ظفر جامينا
"سورگون"م٬ فخريم وار سونسوز شانينا
داييم گووه نيره م بابك نامينا
--------
محرم پريزاد "سورگون" - ناشر: انتشارات زينب تبريز. ويراستار: محمد على نهاوندى(مغان). ايلك چاپ ايلى: ١٣٨٠ ٬ تيراژ: ٢٠٠٠ جلد٬ قطع: رقعى٬ تعداد صفحه: ١٥٩ صفحه٬ قيمت: ٨٠٠ تومان. شابك: ٩-١٢-٧٠٦١-٩٦٤

Friday, June 25, 2004

بابكلر اؤلمز! بابكها هرگز نميرند!!!

سؤزوموز

بابكلر اؤلمز! بابكها هرگز نميرند!!!
مهران بهارى
--------------------------------
سيواس ائللرينده سازيم توتوشور[١]
سؤز توتوشور٫ جانيم توركو توتوشور
پير سولطانلار اؤلمز٫ مينلر يئتيشير
آخار گلر جانلار٫ تاريخ توتوشور.


(در سرزمين سيواس٫ سازم شعله مىكشد٫
سخن شعله مىكشد٫ ترانه هاى نازنين تركى شعله مىكشد٫
پير سلطانها هرگز نمىميرند٫ هزاران جان مىشوند
و جانها مانند سيل روان٫ تاريخ شعله مىكشد.)

پير سولطانلار اؤلمز٫ ديريلر بير گون
قانايان يارالار سريلر بير گون
هئچ تؤكولن قانلار قالار مى يئرده؟
حق ائده ندن حئساب سورولار بير گون.


(پيرسلطانها نميرند٫ روزى زنده خواهند شد
زخمهاى خونچكان٫ روزى مرحم خواهند يافت
آيا خون بناحق ريخته شده هيچ بر زمين مىماند؟
البته كه روزى از آنانكه بايد٫ حساب پرسيده خواهد شد.)

---------------------------------------

"خرميه" يكى از نخستين جريانات و يا فرقه هاى افراطى غلات شيعى كه خود را طرفداران على و دشمن امويه مىدانسته اند٫ نام عمومى حركتى دينى – سياسى است كه در قرن ٩ ام پديدار شده است. طيفهاى گوناگون اين حركت٫ كه از ماورالنهر و خراسان تا آذربايجان گسترده شده بود٫ ممكن است ريشه هايى در جنبش مزدكيسم قرون ٥ ٫ باورهاى شامانيستى تركى حتى پيوندهايى با مانويت داشته باشد. قيام و شورش ٢٢ ساله توده هاى مردم در آذربايجان به رهبرى بابك از قلعه معروف بذ و يا جمهور در نزديك اهر آذربايجان٫ مشهور به نهضت سياسى – دينى "خرمدينان" (محمره٫ سرخپوشان٫ سرخ علمان٫ بابكيه٫ خرميه٫ خرمدينيه)[٢] مهمترين٫ گسترده ترين٫ ماندگارترين و تاثير گذارترين جنبش و شورشهاى خرمى در تاريخ بوده است.

نه تنها برخى فرمهاى خرمدينى در قرون ٩ و ١٠ در غرب٫ در آسياى صغير و شبه جزيره بالكان٫ يعنى دقيقا سرزمينهايى كه بعدها حركت توده هاى ترك "قزلباش" و "بكتاشى" در آنجاها پديدار شد وجود داشته است بلكه حركت خرمدينى آذربايجان عملا مانند حلقه اى رابط بين و عاملى موثر در شكل دادن فرهنگ دينى٫ هويت ملى و حيات سياسى تركان ماورالنهر- خراسان از سوئى و تركان آسياى صغير- بالكان از سوى ديگر عمل نموده است. در سپاه بابك عنصر ترك حضور قابل ملاحظه اى داشته است. اينان هواخواه ابومسلم خراسانى و دوستداران اهل بيت بودند كه بر عليه حاكميت سياسى خلافت و استيلاى فرهنگى عرب مبارزه مىنمودند. خرميان آذربايجان نيز مانند "اسحاق ترك" از آسياى ميانه همه به رجعت ابومسلم باور داشته اند. وى از داعيان ابومسلم خراسانى و از نخستين رهبران چنين حركاتى در ميان تركهاى ماورالنهر و خراسان بود كه به قداست٫ ناميرايى و ظهور دوباره ابومسلم باور داشته است.

پس از سركوب خونين جنبش خرمدينى٫ چندين هزار تن از بابكيان جان بدر برده از قتل عام سال ٢١٨ همدان آذربايجان٫ كه طى آن ٦٠ هزار تن از ايشان توسط سردار خليفه از دم تيغ گذرانده شد٫ به فرماندهى نصر ملقب به تئوفوبوس (تانرىدان قورخان٫ خداترس) به خاك بيزانس ("بلاد روم" و يا تركيه مركزى امروزى) گريخته حتى گروههايى از آنها به "روم ائلى" (شبه جزيره بالكان) رفته اند. بابكيان آذربايجان به طور عمده در تركيه مركزى يعنى خاستگاه حركت تركان قزلباشى در قرون آينده٫ در ديورييى سيواس (از مراكز آينده قزلباشان)٫ ارگووان٫ مالاتيا و در ميان پائوليكن ها ساكن شده اند. به دنبال سركوبهاى خونين و پىدرپى٫ گروههاى ديگر خرمى- بابكى نيز دسته دسته به آسياى صغير پناهنده و در آن سرزمين ساكن گرديده اند. مىتوان گفت اين گروه ها كه طى زمان باورهايشان با تطور و دگرديسى در ميان جامعه تركان علوى (قزلباش - بكتاشى) جاى گرفته است هسته اوليه علويان (قزلباشان) چند قرن بعد در آنادولو را تشكيل داده اند. هم از اينروست كه بين جنبشهاى بابكيه و بدرالدينيه٫ بابايى٫ حروفيه .... توده هاى ترك بالكان٫ آسياى صغير و آذربايجان كه همگى مدافع عدالت اجتماعى٫ برابرى همبستگى و آزاد انديشى بوده اند شباهات و عينيتهاى بسيارى وجود دارد. تمام حركتهاى مذكور تشكيلات برادرى (اخى ليك٫ اخوت) مسلح دينى با آميخته اى از باورهاى هترودوكس تركى٫ عرفان و صوفيگرى تحت پوششى از عقايد باطنى غلات شيعى بوده اند. در واقع اين جنبشهاى مردمى تركان باطنى و غاليان شيعه مراحلى ميانىاى هستند كه چند قرن ديگر به باور توده هاى ترك قزلباشيه٫ حركت قزلباشى در آناتولى و آذربايجان و اسلام مردمى مذهب قزلباشى امروزى (علوى) ختم شده اند. بنابرين هيچكدام حركتى ويژه خارج از اسلام نبوده برعكس٫ نمونه اى از سنت ميستيك جنگاوران اخى كه از قرن ١٠ در دنياى تركى- ايرانى همواره حضور داشته اند مىباشند.

در قرون ۱۵-۱۶ هنوز ميان قزلباشان ويژگيهاى نهضتهاى دمكراتيك مردمى قرون ٩-٨ ديده مىشود. در ميان قزلباشان آرمانهاى قديمى خرمدينان در باره برابرى و عدالت اجتماعى رواج كامل داشته و در روابطشان مانند جنبشهاى "بابائى" و "بدرالدينى" در آنادولو٫ انديشه همبستگى توده اى حاكم بوده است. تصادفى نيست كه اردبيل و پيرامون آن مانند "قاراداغ – قاراجاداغ٫" كانون اصلى قزلباشان پشتيبان صفويان و مهد "حاق عاشيقلارى" در آذربايجان٫ زادگاه نهضت روستائى خرمدينى و موطن حركت بابك نيز بوده است. [٣] توده پيروان "جنيد" كه خود تحت تاثير عقايد بابك خرمدين بوده است را غلات شيعه ترك تشكيل مىداده است. "شيخ حيدر" نيز با عقايد باطنى و با بابكيه از نزديك پيوند داشته و قوانين خرمدينان را مشروع و جائز مىشمرده است. حتى ظهور "شاه اسماعيل ختائى" و پيدايش حركت - مذهب قزلباشى در تاريخ اعتقادى و سياسى تركى به تعبيرى چيزى به جز رجعت بابك و نوزايش حركت - مذهب خرمدينى در قرن ١٥ نمىباشد: حركت قزلباشى (به فارسى سرخ كلاهان) ادامه٫ كمال و ظفر جنبش ناكام قزل دونلولار (به فارسى سرخ جامگان) است.

حاكمان هميشه شورشها و قيامهاى مردم براى عدالت عمومى٫ برابرى اجتماعى٫ مبارزه با استيلاى خارجى و دشمنان داخلى را عصيان و ارتداد اعلام كرده اند٫ يعنى همان عللى كه اين قيام ها و رهبران آنها را در ميان خلق و تا حد پرستش محبوب ساخته است. "عاشيقها" و "بخشىها"ى ترك در چكامه هاى خويش قهرمانان برگزيده و راستين مردم از جمله بابك٫ شاه اسماعيل٫ كوراوغلو٫ ستارخان٫ جوجى خان٫ حيدرخان...... را كه براى استرداد حقوق غصب شده مردم به مبارزه پرداخته و از طرف ايشان همواره نيز مورد حمايت قرار گرفته اند مىستايند و اين قهرمانان را به عنوان سمبلى تقديم مىنمايند. "كوراوغلو" برجسته ترين و محبوبترين قهرمانى كه خلق ترك آفريده است٫ در سيماى مبارز و عصيانگر خود خصوصيتها و پهلوانيهاى بابكيان را هم كه به استيلاى عرب سرخم نكردند جمع دارد.
-----------------------------
[١] - شعر در وصف پير سلطان ( Pir Sultan Abdal?-1590 ) سروده شده است: وى متولد سيواس و اصلا از خانواده اى از شهر خوى آذربايجان ايران است. پير سولطان برجسته ترين قهرمان خلق٫ شاعر-شورشى ترك٫ اسطوره مقاومت بر عليه ظلم و بىعدالتى٫ شخصيت حماسى-دينى و از اولياء علويان ترك (اهل حق٫ قزلباش-بكتاشى) است. باور به حيات جاويد و بازگشت وى در آينده براى دادخواهى مظلومان در فرهنگ مردمى ترك اعتقادى بسيار گسترده و ريشه دار است.
[٢] - به تركى اين حركت به شكلهاى گوناگون قيزيل دونلولار٫ آل دونلولار٫ قيزيل بايراقلىلار٫ آل بايراقلىلار٫ قيزيل گئييملىلر٫ آل گئييملىلر٫ قيزيل اگينلىلر٫ .... ناميده شده است.
[٣] - "عاشيقها" خنياگران- درويشان مردمى ترك هستند كه ريشه در فراريان طائفه باطنى حروفى "ايشيق" آذربايجان دارند كه پس از سركوب خونينشان به تركيه مركزى گريخته بودند.

گئرچه يه هو!!!

و اما امروز

سؤزوموز

و اما امروز
مهران بهارى

- بابكيان و خرمدينان در تمام نواحى آذربايجان تا همدان و رى و قزوين و قم و .... پراكنده و يكى از مراكز مهمشان ناحيه همدان آذربايجان بوده است. امروز كه متاسفانه آذربايجان٫ منطقه پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور٫ بين دوازده استان پاره پاره گشته است٫ گراميداشت بابك و حركت خرمى تاكيدى دوباره بر و پاسدارى از وحدت تاريخى- قومى- ارضى سرزمين آذربايجان مىباشد.

- گراميداشت بابك و حركت خرمدينى به نوعى گراميداشت باورهاى دينى تاريخى مردم آذربايجان و خلق ترك هم از سوى شيعيان و هم از سوى علويان (غلات شيعى٫ على اللهى) ترك آذربايجان و ايران حتى آسياى صغير و بالكان است. بابك و حركت تحت فرماندهى وى خرمدينى بىشك جنبشى غالى شيعى است كه در سير تاريخى تطور خود به اسلام مردمى تركهاى مسلمان در خاورميانه و آسياى صغير٫ يعنى "قزلباشيه" و يا با نامگذارى امروزى مذهب "علوى" منجر شده است. بنابراين٫ اين مراسم براى علويان ترك (علىاللهى٫ قزلباش٫ اهل حق....) كه در آذربايجان٫ امروز نيز كانون اصلىشان قاراداغ است٫ از احترام برخوردار است. همچنين از آنجائيكه تمام جريانات سياسى و فكرى و مذهبى غلات شيعى٫ از جمله نخستين شكل گسترده مردمى آن "خرمدينى" و مهمترين فرم تاريخى آن "قزلباشى" زمينه ساز رواج باور شيعى گرى اورتودوكس (هر دو فرم "جعفرى" و بعدها "امامى" آن) در ميان تركان بوده اند٫ شيعيان جعفرى و امامى آگاه ترك ايرانى نيز به نوعى و به حق خود را وامدار اين جنبشهاى اسلام مردمى و حركات غالى - باطنى شيعى در تاريخ دانسته و آنانرا تكريم مىكنند.

- بابک ١٢٠٠ سال پيش در برابر زور و ستم نيروی خارجی٫ تحميل قدرت سياسى و استبداد مركزيت گرا و تسلط و تهاجم فرهنگى بيگانه بپا خاسته و به همراه دهها هزار خرمى گرام به جرم دفاع از آرمانها و هويت مردم و آزادى سرزمينش به خاك و خون كشيده شده است. و امروز فرزندان وى٫ باز هم محروم از حقوق ابتدائی و انسانی٫ باز هم برای حفظ هويت و اقامه همان آرمانهاى بابك و خرمدينان٫ اما با حداقل امکانات و اين بار بدور از خشونت و با رعايت اصول دمكراتيك و مدنى مجادله می نمايند.

- به نظر مىرسد وارثين اين رويارويى تلخ تاريخى٫ خلق ترك و خلق عرب ايران درسهاى لازمه از تاريخ را بخوبى فرا گرفته اند. امروز تركها و عربهاى ايران در راه احقاق ابتدائىترين حقوق انسانى و مدنيشان و بر عليه تسلط فرهنگى – سياسى انحصارى قوم فارس بر كشور دست در دست هم٫ در صف واحدى قرار دارند. آنها مي خواهند در دانشگاهها و مدارسشان، زبان و تاريخ و ادبيات و موسيقي خودشان تدريس شود و به زبان خود بنويسند و با فرهنگ خود آشنا باشند.

-همايش همگانى٫ مدنى و خودجوش تركهاى ايران در قلعه جمهور تجلى همبستگی ژرف و همسوئى نيرومند همه اقشار اجتماعى٫ گروههاى مدنى٫ زنان و مردان آذربايجانى٫ با علائق سياسى رنگارنگ٫ ترجيحات دينى و مذاهب گوناگون پيرامون هويت تركى و آذربايجان و جامعه اى مدنى و خرم است.


گئرچه يه هو!!!

حكومت ملى آذربايجان و بابك

سؤزوموز

مهران بهارى

ديرىدير٬ ياشايير ائلينده بابك!


"حكومت ملى آذربايجان" پس از تاسيس در آذربايجان جنوبى به سالهاى ١٣٢٤-١٣٢٥ در يكى از اولين اقدامات خود به گراميداشت بابك و حركت خرمدينى٫ نيروهاى مسلح داوطلبى بنام "بابك" را تشكيل داد. نيروهاى مسلح منظم دولت ملى آذربايجان "فدائى"٫ نيروهاى مسلح پارتيزانى آن "قيزيلباش" و نيروهاى مسلح داوطلب آن "بابك" نام داشت.


پاراگراف زير نيز از كتاب درسى "آناديلى" (زبان مادرى) كلاس چهارم ابتدائى در سال تحصيلى ١٣٢٥-١٣٢٤ دوره حاكميت حكومت ملى آذربايجان٫ نقل مىشود:

"آنا ديلى كيتابى"ندان. ٤ ونجو صينيف. ١٣٢٥-١٣٢٤
از كتاب درسى "آناديلى" (زبان مادرى) كلاس چهارم ابتدائى در سال تحصيلى ١٣٢٥-١٣٢٤

خالقيميزين عرب ايشغالچيلارى علئيهينه موباريزه سى:

عرب دؤولتى ٧ نجى عصر اووللرينده ووجودا گليب چوخ تئز زاماندا تووسعه تاپاراق٫ او گونكو دونيانين بؤيوك حؤكومتلرى ساسانى و روملارى اؤزلرينه تابئع ائتميشدي. عرب قوشونلارى ساسانىلرين پايتاختى اولان مدايئن شهرينى تصرروف (ائديب) و داغيتميشلار. بو فاتيح اوردو ايرانين بوتون تورپاقلارينى اله گئچيرمك ايسته ييردى. عربلر وطنيميز آذربايجانا ياخينلاشديقلارى زامان برك موقاويمته (قارشيلاشميش) و خالقيميزين عينادلى موقاويمتينه دوچار اولموشلار. بو زامان آذربايجانين مشهور و تاريخى قهرمانى “جاوانشير” اؤز دسته لريله وطنيمزين آزادليق و ايستيقلاليندان اوزون موددت مودافيعه ائده بيلميشدير.

بابك و اونون ظوهورو:

عربلر ٢٠٠ ايراندا حؤكوم سوردوكلرى زامان آذربايجانين فداكار و موباريز اوغوللارى (و قيزلارى) آزادليق يولوندا ووروشماقدان چكينمه ميشلر. بو كيمى جاوانمرد٫ شوجاع قهرمانلاريميزدان بيريسى "بابك"دير كى تاريخدن اؤزونه "خالق قهرمانى" آدى قازانميشدير. بابك ٢٠ ايل عرب خليفه لرى ايله موباريزه ائديب اونلارين اوره كلرينه بؤيوك قورخو سالميشدى.....

-----------------

ترجمه (از من)مبارزه خلقمان بر عليه اشغالگران عرب

دولت عرب در اوايل قرن ٧ بوجود آمده٫ در مدت بسيار كوتاهى توسعه پيدا كرده و توانسته است كه بزرگترين حكومتهاى آن زمان ساسانى و روم را تابع خود سازد. سپاهيان عرب پايتخت ساسانيان مدائين را تصرف و آنرا نابود كرده اند. اين ارتش فاتح در صدد بدست آوردن همه سرزمين هاى ايران بود. اعراب هنگامى كه به وطنمان آذربايجان نزديك شده اند با سدى محكم برخورد كرده و گرفتار مقاومت سرسختانه خلقمان گشته اند. در اين دوران قهرمان تاريخى و مشهور آذربايجان "جوانشير" توانسته است كه با دسته هاى خويش مدتهاى مديدى از آزادى و استقلال آذربايجان مدافعه نمايد.

"بابك" و ظهور وى

فرزندان فداكار و مبارز آذربايجان حتى پس از ٢٠٠ سال حاكميت اعراب نيز از مجادله دست برنداشته اند. يكى از اين قهرمانان شجاع و جوانمردمان٫ "بابك" است كه در تاريخ لقب "قهرمان خلق" را كسب نموده است. بابك افزون بر بيست سال با خلفاى عرب مبارزه نموده و بر دلهايشان وحشتى عظيم انداخته بود.....

گئرچه يه هو!!!

ديرىدير٬ ياشايير ائلينده بابك!

سؤزوموز

ديرىدير٬ ياشايير ائلينده بابك!

ديرىدير٬ ياشايير ائلينده بابك!


ديرىدير٬ ياشايير ائلينده بابك!
گولدورلو ولى


اوزانلار دؤشونده صدفلى سازينOzanlar döşündə sədəfli sazın -
ميضرابى٬ پرده سى٬ تئلينده بابك!Mizrabı, pərdəsi, telində Babək! -
كؤكونو قازماغا ياد يارامازين Kökünü qazmağa yad yaramazın -
دؤيوشدو داغلارين بئلينده بابك!Döyüşdü dağların belində Babək! -


نئچه مين سينه دن نفسى گليرNeçə min sinədən nəfəsi gəlir -
ديللرده ديريليك كلمه سى گليرDillərdə dirilik kəlməsi gəlir -
دوشوبدور داشلارا گور سسى گليرDüşübdür daşlara gür səsi gəlir -
ديرىدير٬ ياشايير ائلينده بابك!Diridir, yaşayır elində Babək! -


ظاليملار بوغماغا اللرى واردير٬Zalımlar boğmağa əlləri vardır -
آرخادا سارسيلماز ائللرى واردير٬Arxada sarsılmaz elləri vardır -
اؤزو بير داغ كيمى سئللرى واردير٬Özü bir dağ kimi selləri vardır -
بوغولماز ظاليملار سئلينده بابك!Boğulmaz zalımlar selində Babək! -


ايندى ده مؤحتشم قالاسين گزير٬İndi də möhtəşəm qalasın gəzir -
يوردونا گؤز تيكن باشلارى ازيرYurduna göz tikən başları əzir -
يابانجى لشينى يان يانا دوزور٬Yabancı ləşini yan yana düzür -
هماييل قيلينجى بئلينده بابك!Həmayıl qılıncı belində Babək! -


ايندى ده گؤزلرى يوردونا باخيرİndi də gözləri yurduna baxır -
غئيرت قانى مينلر داماردا آخيرQeyrət qanı minlər damarda axır -
شيمشك تك داغلارين باشيندا چاخير٬Şimşək tək dağların başında çaxır -
تيتره دير دوشمنى يئلينده بابك!Titrədir düşməni yelində Babək! -


گره ك بابك ائلى ياشايا بيدار٬Gərək Babək eli yaşaya bidar -
داييم اوندان قورخا اجنبى٬ خونخارDayım ondan qorxa əcnəbi, xunxar -
قانىيلا ائديبدير مؤعتصمى خار٬Qanıyla edibdir mö'təsəmi xar -
اوزونه ياخاندا الينده بابك!Üzünə yaxanda əlində Babək! -


"گولدورلو ولى"دن سلاملار سيزه!Güldürlü Vəli'dən səlamlar sizə! -
سيزين نفسينيز روح وئرير بيزه٬Sizin nəfəsiniz ruh verir bizə -
آذربايجان خالقى٬ اولو تبريزهAzərbaycan xalqı, ulu Təbriz'ə -
باخگينان٬ ازبردير ديلينده: بابك!Baxgınan, əzbərdir dilində: Babək! -


بو چوخ گؤزه ل قوشقو٬ حؤرمتلى شاعير ولى شاه محمدى "گولدورلو ولى"دندير:
"آغلى داغ" شعر توپلوسو- دوزه ليشچى: حسين م. گونئيلى٬ چاپ تهران٬ ١٣٨١ ٬ چاپ نؤبه سى: ايلك٬ يايينلايان: مولليف٬ بيلگىسايارلا دوزه ن: اورخون يايينى٬ صحيفه لرى دوزه ن: محمد محمدخانى٬ سايى: ١٠٠٠ نوسخه٬ صحيفه سايىسى: ١٩٢ ٬ دير: ١٢٠٠ تومن. شابك: ١-١٦٢٨-٠٦-٩٦٤

گئرچه يه هو!!!

بابک بو گون بير آد دئييل!


بابک بو گون بير آد دئييل!

بابک بوگون بير آد دئييل
يوز ايللري آشيب گلن
عصيرلره يئنيلمه ين
قهرمانليق دستانيدير
دده قورقود ائللرينين
ايگيد اوغلان٬ قوچ قيزلارين
اوزانلرين، قوپوزلارين
کيملييينين کئشييينده
ييلمازلارين
وارليغينين عونوانيدير.

بابک آدلي دايانيشما
گله جه يه آرخا دوران
قورتولوشا کؤرپو اولان
کؤنوللرده ساراي سالان
چنلي بئلده دؤولت قوران
ميللتيمين فرمانيدير.


داغ داغ دردي داغا دؤنن
دؤنه دؤنه درده دؤزن
گؤزگو کيمي بوز گؤل ايلن
دينج گؤرونن
ساوالانين وولکانيدير.

ائلي دوستاق
ديلي ياساق
آنلي آچيق، ايگيد قوچاق
تورک ائليمين سهنديدير٬ سولطانيدير.


بذ قالاسي
داش قايالاردان اولوشانبولودلارا سينه گره ن
زيروه ده بير قالا دئييل
کئچميشيمين، وارليغيمين
اؤلمز، سؤنمز چراغيدير
قودوز٬ قودورقان يادلارا
قارشي گلن قودرتيمين اوجاغيدير.

ظولمه٬ زورا٬ خيانته
گئريلييه٬ جهالته
باش ايمه ين
سئوگيميزين اوردوسودور
گووه نيدير٬ داياغيدير.


بابک بوگون بير آد دئييل
آرزولارلا٬ ييرقالانان
اوره کلرده دالغالانان
آذربايجان ميللتينين بايراغيدير.

اسماعيل جميلي

بابكين دوغوم گونو



بــابــك
حسن احساني « اوفوق »- تبريز


سارسيلماز اودلاري يانديريب بابك
ائولادي اوستونو قــالاسين گره ك
بابكي كؤكوندن قوپاران دئيه ن
دؤنوب توپوردويون يالاسين گره ك


اصلان تك آنالار٬ قافلان آتالار
بير اوغـول قانينا مين بير قان آلار
كپه نك تك چيلقين اودا يانانلار
گوده لر اودلارين ائولادين گره ك

بابكي اوركده قانلا ياشاداق
جوانشير، جاويدان، ايييتلر ساياق
توركلرين ديلينده قوتسال بير اوجاق
تؤره ده ك بابكين قالاسين گره ك


اوفوق ده آيريلان شيرين جان ايله
تانيش اولار آيدين٬ ايشيق دان ايله
آزادليق ايسته ين قيزيل قـان ايله
سووارسين داغلارين لالاسين گره ك


بابكين دوغوم گونو

هوندور هوندور داغلار آشيب
بو آستانه گلميشيك
آزادليغي اؤلكه لره
وئره ك نيشانه گلميشيك


شانلي بابك قالخ آياغا
ائللر گليب قارا داغا
دوغوم گونون قوتلاماغا
بيز بو مقامه گلميشيك

آخان قانين چيچكله نيب
كورور كورور بالان گليب
جهالتين لشين سريب
بوتون فغانه گلميشيك


عطرين آلدي٬ سوسدو ديله ك
هئي دؤيونوب چيلقين اوره ك
عئشقينه بير پروانا تك
تام يانا يانا گلميشيك

اونودماريق سون نغمه سين
جوشدوروبدور ائل هوسين
زيارته داش قلعه سين
شانه به شانه گلميشيك


دوغسون «اوفوق» بوغونتودان
قاردان٬ بوزدان٬ ياغينتيدان
قارانليقدان٬ سيخينتيدان
بيز داها جانه گلميشيك


ايدئولوم منيم

قارشيدا عيززت وار٬ آرخا دا غئيرت
بزه نيب شرفله ساغ سولوم منيم
وورغونام تورپاغين آنا بيله نه
ذاتن بو ساياقدير اوصولوم منيم


قانيم رنگين آليب قيزيل لاله دن
عئشقيم ايلهام آليب گور شلاله دن
داملا داملا دامان هر پياله دن
محببتله دولوب فورمولوم منيم

ائحساسيم اولودور همي ده اينجه
كؤنولدن باغلىيام سارسيلماز گوجه
قارشيمي كسسه ده قارانليق گئجه
گونش تك ايشيقدير سون يولوم منيم


ياشيل «اوفوق»لارا يولداشام آرخا
چيچه يي بولبولسوز قويمام داريخا
شجره م اولودور٬ چيخيرسام چرخه
بابكدير٬ بابكدير ايدئولوم منيم


=-=
ويجدان «افوق»ونده سؤكولنده دان
گونش تك پارلايير حقيقت بير آن
بيزلر ده انسانيق؟ بابك ده اينسان !
بونو دوشوننده اوتانير بشر


حسن احساني « اوفوق »- تبريز

BABƏK ƏL-XÜRRƏMİ

Azərbaycanın görkəmli şəxsiyyətləri


İslamın yaranmasından bir neçə əsr qabaq Azərbaycan zərdüştiliyin mərkəzinə çevrilmiş, bu dinin ən müqəddəs mə'bədləri burada salınmış, maqlar-zərdüştilərin kahinləri burada yaşamışlar. Buna görə də IX əsrin başlanğıcında sonradan xalq rəhbərinə və böyük bir sərkərdəyə çevrilən sadə kəndli Babəkin başçılığı ilə qalxan üsyanın əski inamların bərpası tələbləri ilə islama qarşı şüarlar altında başlaması heç də təəccüblü sayılmamalıdır.


Babək əl-Xürrəminin doğum tarixi dəqiq mə'lum deyil, lakin dolayı mə'lumatlara əsaslanan tədqiqatçılar belə hesab edirlər ki, bu, 798-800-cü illərə təsadüf edir. Onun atasının adı Abdulla imiş. Bu ad sırf ərəb mənşəli olduğundan belə güman edilir ki, o, müsəlman olub. Lakin orası da mümkündür ki, o, islamı yalnız zahirən, üzdə qəbul etsin. O vaxt can vergisindən qurtulmaqdan ötrü çoxları belə edirdilər. Babəkin atası Azərbaycanda yaşayır və bitki yağı alveri ilə məşğul olurdu. Babəkin anası ilə də o, yağ satarkən Bilalabad kəndində tanış olmuşdu. Abdulla evləndikdən sonra da Azərbaycanın hər yerində yağ alveri edirdi. Bir dəfə Ərdəbil yaxınlığında ikən quldurların hücumuna mə'ruz qalır və evə qayıdandan sonra aldığı yaralardan vəfat edir. Onun dul qadını iki uşaqla Həsən və Abdulla ilə tək qalır. Böyük oğlu Həsən sonralar Babək adı ilə məşhurlaşır. Babəkin anası uşaqlarını dolandırmaqdan ötrü varlı evlərində dayəlik edir. Babək on yaşına çatanda anasına kömək etmək üçün naxıra gedir. Onun ömrünün bu mərhələsi barədə tarixçi Məhəmməd ibn İshaq belə bir rəvayət yazır: "Bir dəfə Babək evə gec gəlir və bundan narahat olan anası onu axtarmağa gedir. Çox axtardıqdan sonra anası onu otardığı inəklərin arasında tamamilə çılpaq vəziyyətdə yatmış halda tapır. Günorta olduğundan ana oğluna diqqətlə fikir verdikdə onun bədənindəki tük yerlərindən qan çıxdığını aydın görür. Uşaq oyanıb ayağa durduqdan sonra qan rəngini dəyişərək, görünməz olur. Ana başa düşür ki, oğlu dünyaya böyük işlər görməkdən ötrü gəlib və onun taleyində çox qanlar axacaq."


Bir neçə il sonra o, dəvələrə qulluq etməyə başlayır. Babək karvanlara qoşulub, Azərbaycanın hər tərəfini gəzir. Bu gəzintilər zamanı ölkənin coqrafiyasına yaxından bələd olması sonralar ona ərəblərin nizami orduları ilə vuruşlarda çox kömək eləyir. Az sonra Babək dəvəçiliyi də buraxaraq Təbrizə gedir. Burada xürrəmilərin tə'limi ilə tanış olur, ölkənin islamlaşdırılması prosesini öz gözləri ilə görür. On səkkiz yaşında Təbrizi tərk edərək, anasının yanına Bilalabada qayıdır. Bu qayıdış onun həyatında çevriliş edir. Balaca dəvəçi həsən böyük xalq sərkərdəsi Babəkə çevrilir.


Bilalabad yaxınlıqındakı Bəzz adlanan keçilməz dağ qalasında varlı vilayət hakimi, Cavidan ibn Sührək deyə çağrılan bir xürrəmi yaşayırdı. O, yerli xürrəmi təşkilatına başçılıq edirdi. Əbu İmran adlı qonşu feodalla (o da xürrəmi idi) daimi düşmənçiliyi Cavidanı həmişə döyüş hazırlığı vəziyyətində saxlayırdı. Bir dəfə qış vaxtı Zəncanda mal-qarasını satıb qalaya qayıdarkən Cavidan yolda qar fırtınasına düşür. Onun dəstəsi sığınmaqdan ötrü Bilalabada dönür və təsadüf üzündən Babəkin anasının evinə düşürlər. Babəklə görüşü Cavidanı bərk təəccübləndirir. O, ucqar kənddəki bu kasıb gəndli daxmasında öz yaşından çox-çox qabağa getmiş belə yüksək fərasətli bir cavanla rastlaşacaqını gözləmirdi. Buna görə də götür-qoy etmədən Babəki öz dəstəsinə də'vət edir. Babək anasının tənhalığını səbəb gətirərək, bu təklifə razılaşmır. Onda Mavidan Babəkin anasına oğlunu buraxmasından ötrü ağız açır və ayda ona beş-on dirhəm göndərəcəyini və'd edir. Anası razı olur və səhər tezdən Babək döyüşçü yoldaşları ilə Bəzz qalasına yola düşür.


Bəzz qalasının adı tarixə Babəklə bir yerdə düşsə də, onun harda yerləşməsi alimlərdən ötrü hələ də müəmmalıdır. Hazırda ən qənaətləndirici ehtimal akademik Bünyadova məxsusdur. Onun versiyasına görə, Bəzz qalası Ordubaddan şərqdə, şimalda Araz çayı ilə cənubda Əhər arasındakı ərazidə Qaradağ vilayətində yerləşirdi.


Babək buradakı malikanələrin idarəçisi işlədiyi az bir vaxtda təkcə Cavidanın və yoldaşlarının deyil, həm də onun xanımının böyük hörmət və rəğbətini qazanır. Belə ki, Cavidan Əbu İmranla toqquşmalarının birində həlak olarkən arvadı döyüşçülərin hamısını toplayaraq, onun vəsiyyətini bu sözlərlə çatdırır: "Yoldaşlarıma xəbər ver-bilirəm ki, bu kecə ölməliyəm- de ki, ruhum mənim cismimdən Babəkin bədəninə geçir. Onun ruhuna qovuşur və o sizin yardımınazla elə qüdrətin sahibi olacaq ki,bizim heç birimiz hələ yetə bilməmişik, dünyanın ən güclü şəxslərini yenəcək, Məzdəkin tə'limini bərpa edəcək, sizin aranızdakı ən mağmınlar iftixar, alçaldılmışlar yüksəliş tapacaq." Ərəb tarixçisi Məhəmməd ibn İshaq baş verənləri belə təsvir edir: Döyüşçülər xanımdan soruşdular: "Nəyə görə ölümqabaqı o, bunları özü bizə söyləmədi?" O cavab verdi: "Siz hərəniz bir kəndə səpələnmişdiniz. Əgər o hər birinizin ardınca çapar göndərsəydi, ərəblər bundan xəbər tutar və onun can üstə olmasından istifadə edərdilər. Buna görə də o, mənə tapşırdı ki, sizi yığım, vəsiyyəti eşidəsiniz və əməl edəsiniz." Kəndlilər dedilər: "Danış, cağ ikən biz ona tabe olmuşuq, öləndən sonra da onun iradəsinin ziddinə getməyəcəyik." Dul qadın sözünə davam etdi: "Onun son sözləri budur: -mən bu kecə ölməliyəm, ruhum bu gəncin, qulluqçumun (o, Babəki göstərdi) cisminə qovuşacaq. Mən öz silahdaşlarım üzərində rəhbərliyi ona vermək qərarına gəlmişəm. Kim buna qarşı çıxsa və mənim iradəmə zidd getsə, qoy ona lə'nət olsun." Onda hamı bir ağızdan dedi: "Biz razıyıq". Qadın əmr etdi ki, bir öküz gətirib kəssinlər, dərisini soyub yerə sərsinlər, onun üzərinə bir qab şərab və çörək tikələri qoysunlar. Bütün bunlar ediləndən sonra o, hamını bir-bir çağıraraq, dedi: "Ayağını dərinin üzərinə qoy, bir tikə çörək götür, şəraba batırıb ye və söylə: -Ey Bəbəkin ruhu, mən sənə əvvəllər Cavidanın ruhuna inandığım qədər inanıram. Sonra Babəkin əlini əlinə al, əyil və öp." Hamı belə etdi. Sonra ziyafət başladı. Üç dəfə içdilər, Cavidanın dul arvadı xoş qoxulu otları götürüb, Babəkə verdi. Onların nigah mərasimi belə keçdi. Bu 816-cı ildə baş verdi.


Cavidanın varisi olduqdan sonra o, Bəzzdə yerləşən xürrəmilər icmasına başçılıq edir və özünə qeyri-müsəlman adı olan Babək adını götürür. Hələ Babəkdən də qabaq xürrəmilər ərəblərlə və zorən islamlaşdırma siyasəti ilə mübarizəyə başlamışdılar. Cavidanın dövründə Azərbaycan bu mübarizənin mərkəzinə, Bəzz isə xürrəmilərin paytaxtına çevrilmişdi.


Xürrəmi dini zərdlüştilik və məzdəkizmin ehkamları üzərində qurularaq, qaranlıq və işıq, xeyir və şər timsalında iki qüvvə arasında əbədi mübarizə getdiyini iddia edirdi. Akademik Bünyadovun sözləri ilə desək, "Babək bütün ömrü boyu xilafətə qarşı vuruşaraq, Azərbaycanda islama qədərki dövrdə mövcud olmuş, bu və ya digər şəkildə zərdüştilik və məzdəkiliklə əlaqədar qayda-qanunların bərpasına can atmışdı." Müsəlman salnaməçiləri xürrəmilər haqqında müsəlmanların qəzəbini doğuran hər cür şey yazmışlar. Misal üçün onların dediklərinə əsaslansaq, xürrəmilər bir tərəfdən zərdüştilikdəki kimi qan qohumları ilə nigaha girir, o biri tərəfdən isə ailəni rədd edərək, qadınlardan ümumi şəkildə istifadə edirdilər. Guya onlar bütün vaxtlarını şən musiqi altında yeyib-içməklə, gülüb-oynamaqla keçirirmişlər. Əbu Müzəffər İsfəraini yazır: "hər iki cinsdən olan babəkilər ildə bir gecö o dağda musiqi və mey məclisinə toplaşıb, pozğun işlər görərdilər. Sonra çıraqları söndürüb, püşklə bəxtlərinə düşən qadınları yataqlarına salardılar." Bu məsələyə toxunan akademik Bünyadov qeyd edir ki, "iyirmi ildən artıq xilafətə qarşı kəskin və cəsur azadlıq mübarizəsi aparmış xürrəmiləri şən və qayğısız ömür sürən başıpozuq bir kütlə kimi qələmə vermək mümkün deyil."


Xürrəmi icmasının rəhbəri olduqdan sonra Bəbək qətiyyətli fəaliyyətə keçir. O, öz xürrəmiləri qarşısında ərəbləri qovmaq, islamı məhv etmək və əcdadlarının dinini bərpa eləmək vəzifəsi qoyur. Şərtləşdirilmiş işarə üzrə Babəkin tərəfdarları Bəzz qalasının əhatəsindəki bütün ərəblərin və onların tərəfində duranların başlarını kəsirlər. Bundan sonra üsyan o biri vilayətlərə də yayılır. Az sonra təqribən bütün Azərbaycan ərazisi xürrəmilərin əlinə keçir. Buradan dalğa şimala-Arrana və cənub -şərqə -Cibəl və Xorasana yayılır. Babək hər yerdə eyni ssenari üzrə hərəkət edir. Bütün tutulmuş mövqelər dağıdılır, hərbi qarnizon, ərəb əhalisi və onlara tərəf duranlarsa amansızlıqla qılıncdan keçirilir. Babəkə qarşı çıxan yerli feodallar da məhv edilirlər. Bütün bunların nəticəsində 20 il ərzində Babəkin tərəfindən 200 min adam öldürülür, 10 minə qədər əsir alınır.


Babəkin belə asanlıqla uğurlar qazanmasında xilafətdaxili vəziyyətin stabil olmaması da az rol oynamır. İş burasındadır ki, xəlifə Harun ər Rəşid öldükdən sonra vəsiyyətinə görə, onun böyük arvadı Zibeydədən olan oğlu Əmin taxta çıxarılmışdı. Xilafətin şərq əyalətləri isə xəlifənin anası fars olan digər oğlu Mə'munun ixtiyarına verilmişdi. Elə ilk günlərdən qardaşlar arasında gərgin mübarizə gedirdi. Mübarizədə Mə'mun qələbə qazanır. Lakin Mə'munun apardığı fars təmayüllü siyasətə qarşı çıxan Əmin tərəfdarları da dinc oturmurlar. Nəhayət, Mə'mun ərəblərin maraqlarını nəzərə alaraq, siyasi kursunu dəyişib, 819-cu ildə paytaxtı Xorasandan Bağdada keçirdikdən sonra çəkişmələrə son qoyulur və yalnız bu vaxtdan e'tibarən o, xilafətin daxili işləri ilə məşğul olmaq imkanı qazanır.


Mə'mun Babəkin üstünə nizami ordu göndərir. Lakin iş çox qəlizləşdiyindən Babəkə qarşı döyüşmək artıq asan deyildi. Mə'mun beş dəfə özünün ən say-seçmə döyüşçülərini hücuma göndərir və beş dəfə onun sərkərdələri məğlub olurlar. Mə'mun bir-birinin ardınca ali qoşun başçılarını dəyişib yeni-yeni ordular yaratsa da, cəhdləri nəticəsiz qalır. Babək yenilməzlik şöhrəti qazanır. Mə'munun Babəkin üzərinə göndərdiyi ilk qoşuna Yəhya ibn Məaz ibn Müslüm başçılıq edirdi. Onların arasında ilk döyüş 819-cu ildə baş verdi və tərəflərin heç birisi əhəmiyyətli qələbə qazanmadı. 820-ci ildə Mə'mun onun yerinə məşhur sərkərdə İsa ibn Məhəmməd ibn Əbu Həmidi tə'yin edir və eyni zamanda Ermənistan və Azərbaycan hakimliyini də ona verir. Yeni hakim öz qoşunu ilə dağ cığırlarından keçərək, Bəzzə doğru irəliləyir. Babək onu yolda qarşılayaraq, əzir. Müasirlər danışırlar ki, hazırcavab əskərlərdən biri arxasına baxmadan qaçan İsadan soruşur: "Ey Əbu Musa, hara belə?" O isə belə cavab verir: "Biz onlarla vuruşa bilmərik, biz ancaq müsəlmanları qorxutmağa qadirik." Sonrakı qoşun başçısı Züreyk ibn Əli ibn Sədəq əl-Əzdi də uğur qazana bilmir.


Bu illərdə Babəkin sərkərdəlik məharəti də üzə çıxır. Sayca az olan və heç də yaxşı tə'lim görməyən qoşunu ilə o, yerli şəraitə dərindən bələd olmasından istifadə edərək, yeni və ağıllı taktiki fəndlər işlədərək xürrəmilər hərəkatının ciddiliyini hələ də yaxşı anlamayan, Babəkin sərkərdəlik bacarığını düzgün qiymətləndirməyən özündən müştəbeh ordu başçılarına asanlıqla qələbə çalır. Nəhayət, vəziyyətin ciddiliyini qiymətləndirməyə məcbur olan Mə'mun götür-qoy etdikdən sonra bir neçə qoşun dəstəsini birləşdirərək, təcrübəli sərkərdə Məhəmməd ibn Hüməyd ət-Tusinin sərəncamına verir və yenə də onu eyni zamanda Ermənistan və Azərbaycan hakimi tə'yin edir. Güclü ərəb qoşununun təzyiqi altında Babək Bəzz qalasına doğru geri çəkilmək məcburiyyətində qalır. Qələbənin yaxında olduğunu zənn edən Hüməyd öz qoşunu ilə qalanın yaxınlığında düşür. 829-cu ilin 3 iyununda döyüşə kirməzdən qabaq Babək ən say-seçmə döyüşçülərindən ibarət dəstəsini dağların arxasında gizlədərək, özü düzəngaha baxan qayalardan birində mövqe tutur. Babək qayalardan enərək, düzəngaha gəlir və gərgin döyüş başlayır. Əgər Babəkin ehtiyatda saxladığı dəstə olmasaydı, bu döyüşdən kimin qalib çıxacağını müəyyənləşdirmək olmazdı. Döyüşün gərgin çağında həmin xürrəmi dəstəsinin ərəblərin arxasından hücuma keçməsi məsələni həll edir. Xilafət ordusu pərən-pərən olub, qaçışır, Məhəmməd ibn Hüməyd isə ölür.


Bağdad bu hadisədən sarsılır. İste'dadlı sərkərdə itirilmiş, 150 minlik ordu məhv olmuş, 30 mindən çox adam öldürülmüşdür. Ərəb ordusu çoxdandı ki, belə məğlubiyyətə uğramamışdı. Bir il sonra ərəblərin yeni komandanı İbrahim əl-Leys ibn Fəzl də xürrəmilərə məğlub olur. Mə'mun təzə ordu toplamaq istəsə də, Bizansla müharibə onu Babəklə mübarizədən yayındırır. Babək bir müddət rahatlaşır və öz daxili problemləri ilə məşğul olur.


Xürrəmilərin üsyanı İsfahan, Fars və Kuhistana da yayılır. Bu məsələ Xorasanda da yetişməyə başlayır. Babəkin qoşunları döyüşlərdə ələ keçirdikləri qəniməti Bəzz qalasına aparır. Xürrəmilik yayılan yerlərdə ərəblərə qədərki qayda-qanunlar bərqərar edilir. Qadınlar kişilərlə bərabər hüquq sahibi kimi üzləri açıq gəzir, hərəmxanalarda gizlənmir, öz istəklərinə görə ərə gedə bilirlər. Gecələr Bəzzdən musiqi sədaları yüksəlir. Xürrəmilər hətta ən ağır günlərində belə oxuyub-oynamalarından qalmırlar.


Görünür, Bəbəkin xarakteri də onun rahat nəfəs aldığı bu mərhələdə dəyişir. O, özünü yoldaşlarının fövqünə qaldırır, ən qorxulusu isə bu idi ki, ərəb silahının qüdrətinə istehza ilə yanaşaraq, öz qüvvəsinə həddən artıq qürrələnir, çoxsaylı döyüşlərdə ona uğurlar gətirmiş partizan müharibəsi taktikasından da imtina edir. Artıq qeyd olunduğu kimi, Babəkin birinci arvadı Cavidanın dul qadını idi. Tarixi mənbələrə əsasən, sonra o, Sünik knyazı Vasakın qızına evlənir. Zamanımıza gəlib çatan rəvayətlərə görə, onun başqa arvadları da olub. Belə ki, Bəzzdən aparılanlar arasında guya Babəkin də arvad-uşağı vardı. Bə'zi əlyazmalar onun 7 oğul, 3 qız atası olduğunu qeyd edir, digər mənbələrsə Babəkin 17 oğlu və 23 qızından bəhs edirlər. İki qardaşından da yazırlar. Bu qardaşlardan birinin adı Abdullah, o birininki Müaviyə imiş.


833-cü ildə xəlifə əl-Mə'mun öz taxtına qardaşı əl-Mö'təsimi əyləşdirərək, dünyadan köçür. Qardaşına qoyduğu vəsiyyətdə Mə'mun yazırdı: "Xürrəmilərə gəlincə, onlara qarşı göndərdiyin qoşunun başına qətiyyətli, amansız bir adam qoy, səbrlə ona silah, yeni süvari və piyadalar, silahlar göndər. Əgər bu iş çox uzansa, özün ən yaxın adamlarınla onların üzərinə get."


Mö'təsim hakimiyyətə gələn kimi, ordunu yenidən qurmağa başlayır. 0, başlıca olaraq, türklərdən yığılmış muzdlu qoşun təşkil edir. Bəbəkin də ordusunda türklər az deyildi. Bunlardan biri də qabiliyyətli sərkərdə Tərxan idi. Çətin həyat şəraitinə öyrəşmiş gözəl hərbçilər olan türklər Mö'təsimin Babək üzərində qələbə çalmasında əvəzsiz rol oynayırlar.


Mö'təsim xilafətin paytaxtını Bağdaddan türk əhatəsində yerləşən Samirəyə köçürür. Ordusunu yenidən quran və təzə-təzə türk dəstələri ilə möhkəmləndirən Mö'təsim Həmədan yaxınlığında Babəklə döyüşə girir. Bu döyüşdə ərəb ordusuna əl-Cibəl hakimi İshaq ibn İbrahim ibn Müsab başçılıq edirdi. Babək özünün ən'ənəvi döyüş metodunu-partizan müharibəsi metodunu dəyişərək, açıq meydanda vuruşa girir. Təbii ki, Babəkin tə'lim keçməmiş, süvari dəstələri muzdlu nizami ordunu yenə bilməzdi və məğlubiyyətə uğramalı idi. Əlli mindən artıq kəndli döyüşçü öldürülür, qalanlarsa canlarını qaç-maqla qurtarırlar. Çoxları Roma imperiyası hüdudlarına qaçıb gizlənir. Babək özü də qaçıb, birtəhər Bəzzə çatır və yeni dəstələr toplamağa başlayır.


Həmədan yaxınlığındakı məğlubiyyət Babəkin nüfuzuna ciddi zərbə vurur. Kəndlilər daha onun ilahi mənşəyinə inanmır və ev-eşiklərinə dağılışırlar. Mötəsim öz əmirlərindən biri olan Əbu Səid Məhəmmədə Babəkin sığınacağını mühasirəyə almaq, giriş və çıxış yollarını bağlamaq, silah, ərzaq daşınmasına imkan verməmək, vaxtilə Babəkin dağıtdığı ərəb istehkamlarını bərpa etmək əmri verir. Babəkin sürsat dalınca göndərdiyi bir neçə dəstə Əbu Səidin qoşunları tərəfindən darmadağın edilir. Bundan sonra xəlifə xürrəmilərlə haqq-hesabı bitirməkdən ötrü yenidən qoşun toplanışı keçirərək, ordunun başına ən iste'dadlı və çevik sərkərdələrdən birini-Heydər ibn Kavus əl Afşini gətirir. Eyni zamanda onu Azərbaycan, Ermənistan, Arran, Muğan və Cibəl hakimi tə'yin edir. Afşin öz mənşəyinə görə iranlı kübarlardan idi və rəsmi olaraq, islama itaət edirdi. Lakin hadisələrin sonrakı gedişi də göstərdi ki, həqiqətdə o, öz əcdadlarının zərdüşti dininə inanır və vətəni İranı ərəb zülmündən qurtarmaq arzusu ilə yaşayırdı. Hökumət qoşunlarının əvvəlki təcrübələrindən çıxış edən Afşin lap əvvəldən düzgün mövqe tutaraq, Bəzz qalası ətrafında yaradılmış mühasirə həlqəsini yavaş-yavaş daraltmaq qərarına gəldi. Baxmayaraq ki, bir çox orta əsr və çağdaş tarixçilər onun bu ləngliyini Bizansla, yaxud Babəkin özü ilə ittifaqda xilafətə qarşı çıxmaqdan ötrü vaxt udması kimi qiymətləndirirlər.


836-cı ilin yazında Afşin Azərbaycana daxil olur. Çətin keçilən dağ cığırları ilə dırmanaraq, nəhayət, Bəzz qalasına aparan yola çıxa bilir. Həmədan yaxınlığındakı məğlubiyyətdən sonra Babək açıq döyüşə girmir, qaladan çıxmadan düşməni gözləyir. Qalanın alınmazlığını görən Afşin də hücum fikrindən daşınıb, Babəkin qaladan çıxmasını gözləyir. Bir dəfə özünü geri çəkilən kimi göstərərək, qaladan çıxmış xürrəmi dəstələrini məhv edir. Nəticədə Babəkin dəstələri minə qədər döyüşçü itirir. Başqa bir dəfə seçilən ərəb sərkərdəsi Buğa əl-Kəbirə Afşinin dediyindən çıxaraq, Babəklə özü döyüşmək qərarına gəlir. İlk qarşılaşmada uğur Babəkin üzünə gülür. Lakin bu da özündən müştəbeh Buğaya dərs olmur və Babəklə yenidən üzləşmək ümidi ilə qala ətrafında hərəkətini davam etdirir. Babəki axtarmaqdan yorulan Buğa bir dəfə yolda gecələməli olur. Bir neçə minlik dəstəsini bir yerdə yerləşdirə bilməyən Buğa qoşunu iki hissəyə bölür. Babək isə bu zaman onları müşahidə edirdi. Səhərə yaxın Buğanın yorğun qoşunu yatışandan sonra o, iki tərəfdən hücuma keçir. Yarıyuxulu ərəb döyüşçüləri vahiməyə düşür, çoxları qorxudan özlərini qayalardan atır. Afşinin qardaşı ağır yaralanır, Buğa isə özünü dağın ətəyində dayanmış atına güclə çatdırır.


Qışın axırına doğru Mö'təsim Afşinə köməyə daha doqquz min türk muzdlusu göndərir. Bu dəstəyə türklər İtax və Cəfər ibn Dinar başçılıq edirdilər. Babəkin vəziyyəti çətinləşir. 0, Roma imperatoru Feofilə məktub göndərir: "Ərəblərin şahı ixtiyarında olan bütün qoşununu, hətta saray əyanlarını da mənim üstümə göndərib. Əgər onun üzərinə hücuma keçə bilsən, indi heç kim sənin qarşında dayanmaz." Məktubu alan kimi Feofil xilafətə qarşı hərbi əməliyyata başlayır. Lakin xəlifə Bizansla müharibədə müvəqqəti uğursuzluqlarına baxmayaraq, Azərbaycandan bircə əskəri də geri çəkmir. Rumlular üzərində qələbə çaldıqdan sonra isə Afşinə məktub yazaraq, ondan qarşısında qoyulmuş vəzifəni yerinə yetirməsini tələb edir: "Allah rumluları öz imanlı bəndələrinin qabaqından qaçmağa məcbur etdi. Təhlükə sovuşdu. Sən isə Babəkin məsələsinə əncam çək və işini tezliklə qurtar," Bu tə'limatı alan Afşin özünün Bəzz qa-lası yaxınlığındakı düşərgəsinə qayıtmaq qərarına gəlir.


Babək ən təcrübəli sərkərdələrindən Adsini on minlik dəstəsi ilə Afşinin yolunu kəsməyə göndərir. Adsin düşmənin qüvvələrini qiymətləndirmir, tam məğlubiyyətə uğrayaraq, Bəzzə qayıdır. Qalaya doğru irəliləyən düşməni saxlamağa daha bir cəhd gəstərilir, yenə nəticə vermir. Bəzzə yaxınlaşan Afşin öz mövqelərini üç qayada möhkəmləndirir. Qalanı uzun müddət mühasirədə saxlamaq məqsədilə düşərgəsini daşlarla hördürür.


Bəzz xürrəmi ən'ənələrinə uyğun şəkildə əvvəlki qaydada yaşamağında idi. Yenə də oradan ətrafa musiqi sədaları yayılırdı. Şənlik məclisləri gecə yarıya qədər davam edir, hərdən də xürrəmilər qaladan çıxmağa cəhd göstərirdilər. Bu cəhdlərin hamısı Babək üçün uğursuz nəticələnir. Lakin Cəfər ibn Dinarın qalaya hücumu da uğursuz olur. Və bu hücumun qarşısını alan Babək qələbəyə ümidini artırır. 0, cəsur bir addım atmağa qərar verir. Bu əməliyyatın baş tutacaqı təqdirdə Afşinin bütün qoşunu məhv edilməli idi. Afşinin növbəti hücumundan qabaq Babək Adsinin başçılıq elədiyi dəstəni yaxınlıqdakı dağa göndərir və onlar meşədə gizlənirlər. Afşin öz kəşfiyyatçılarından bu hiyləgər hərəkəti bilib, gecə ikən qoşunlarını üç tərəfdən Adsinin gizləndiyi meşəyə yeridir, Cəfərə isə qalaya hücuma keçmək əmri verir. Sabahısı gün Adsinin dəstəsi məhv edilir, özü isə ölür.


Babək döyüşü qaladan seyr edirdi. O, türklərin və könüllü dəstələrin qalaya yaxınlaşdığını görüncə, vəziyyətin çıxılmazlığını anlayır. Müəyyən qədər vaxt udmaq məqsədilə "aman" istəyir. Özü də yazılı aman kağızına xəlifənin özünün imza atmasını tələb edir. Afşin razılıq verərək, paytaxta çaparlar göndərir. Bundan istifadə edən Babək tacir libası geyinərək, Arrana qaçır və oradan Bizansa keçmək istəyir. Afşin Babəkin qaçmasını eşidib, 837-ci ilin 26 avqustunda qalaya daxil olur və onun kökündən uçurulması əmrini verir. Qalada ağlagəlməz miqdarda qənimət olduğunu görən Afşin xəlifədən gizlin onun əksər qismini öz vətəninə göndərir. Sonradan tarixçilər bu haqda yazacaqdılar: "Bu var-dövlət möhtəşəm İran dövlətinin bərpa olunması, yaxud Afşinin çarlıq, yaxın adamlarının isə hakimlik edəcəyi müstəqil Mavərənnəhr dövlətinin yaranması üçün başlıca fond olmalı idi."


Xəlifədən "aman" alındıqdan sonra Afşin Babəkin oğlunu bu kağızla atasının yanına göndərmək istəyir. Oğlan qətiyyətlə razılıq vermir. Onda Afşin xəlifənin kağızını əsirlərin biri ilə göndərmək istəyir. Onlar da bir nəfər kimi Babəkin müstəqil xarakterli bir adam olduğunu bildiklərindən bu təklifi rədd edirlər. Afşinin cavabında deyirlər: "Ey əmir! Bizim heç birimiz onunla üzbəüz gəlmək istəməz. Sən onu tanımırsan, bizsə yaxşı tanıyırıq." Və doğrudan da əsirlərin biri Afşinin əskərinin müşaiyəti ilə kağızı Babəkə yetirəndə o, qəzəblə deyir: "Sən kimsən ki, mənə köpəkdən aman gətirməyə cür'ət edirsən?" Və qılıncını sıyırıb, onun başını kəsərək, gətirdiyi kağızı oxumadan onun sinəsinə sancır.


Babəkin yanında cəmisi beş adam qalmışdı: qardaşı Abdullah, anası, arvadı, qoşun başçısı Müaviyə və bir xidmətçisi. Meşələrdən, dağlardan, keçilməz cığırlardan keçərək, Bizans tərəfə irəliləyirlər. Uzun əzab-əziyyətdən sonra onlar yorğun-arğın Səhl ibn Sumbatın malikanəsinə çatırlar. Babəkin yaxşı vaxtlarında onlar dostluq etmişdilər və buna görə də indi ora gəlmişdi. Səhl ibn Sumbat Babəkə bu ağır vaxtı onun yanında qalmasını təklif edir və onu öz sədaqətinə inandırır.


Bu arada Səhl ibn Sumbat artıq Afşindən namə almışdı ki, burada da Babəkin əvəzində az qala milyon dirhəmə yaxın mükafat boyun olunurdu. Sumbat öz şansını əldən buraxmamaq üçün hər şeyi edir. O, Afşinin üstünə çapar göndərib Babəkin yerini bildirir. Afşin mə'lumatın səhihliyini yoxlamaqdan ötrü Babəki üzdən tanıyan bir adamı Səhlin yanına göndərir. həmin şəxs aşpaz adı ilə Babəkin qaldığı otağa girir və xəbərin səhihliyini təsdiq edir. Bundan sonra Afşin Babəki təhvil almaq üçün Səhlin malikanəsinə iki minlik dəstə göndərir. Səhl xahiş edir ki, Babəki malikanədən kənarda həbs etsinlər. Qoy onu kimin satdığından xəbər tutmasın. O, bir ov təşkil edir, Babəki və qardaşı Abdullanı ov zamanı tuturlar. Hər ikisini Afşinin iqamətkahına gətirirlər. Səhl böyük məbləğdə mükafat və hədiyyələr alır, eyni zamanda vergidən azad edilir. Tomara M. belə yazır: "Bu vaxtdan e'tibarən Fələstindən çıxmış, sonralar Ermənistan, Abxaziya və Gürcüstana çarlar bəxş etmiş Baqrat uşağının-Səhl ailəsinin ulduzu parlayır."


Afşin əsirlərlə birlikdə paytaxta yollanır. Şəhərin girəcəyinə 30 km qalmış Mö'təsimin oğlu Harun və xəlifə sarayının əyan-əşrəfi onun qarşısına çıxır. Onlar Afşini mükafatlandırır və Babəkin faciəsinin son pərdəsinin oynanmasına başlayırlar.


Babəkə və qardaşına çarlara layiq, mirvarilərlə işlənmiş, qiymətli daş-qaşlarla bəzənmiş libaslar geyindirirlər. Babəki Hindistan çarının Mə'muna hədiyyə etdiyi nəhəng boz filin, Abdullahı isə Baktriyadan gətirilmiş dəvənin üstünə mindirirlər. Filin də, dəvənin də üstünə ipək və zərxara parçalar salmışdılar. Samirəyə uzanan yolun hər iki tərəfində bayram libası geyinmiş, bayraqları dalğalanan süvari və piyada dəstələri düzülmüşdü. Babək yol boyu düzülmüş bu karnaval əskərlərinə baxaraq, dodağının altında hey deyinirdi: "Gör nə bədbəxtəm ki, bu itlərin hamısını gəbərdə bilmədim." Nəhayət, təntənə karvanı xəlifənin sarayına çatır. M. Tomara yazır: "Bütöv bir şəhəri xatırladan saysız-hesabsız saray tikililəri qiymətli xalçalarla döşənmişdi. Sarayın həyətində yüzlərlə şir qızıl zəncirlə bağlanmışdı. Zallarda xəlifənin silahlara qurşanmış şəxsi qvardiyası, yeddi min ağ qul və yeddi yüz saray əyanı yerləşdirilmişdi. Divarlarda on minlərlə qızıla tutulmuş silah və sürsat asılmışdı. Afşin sarayın qarşısında atından düşdü. Babək filin üstündən düşdü və əsirləri onun ardınca apardılar. Onlar sarayın ən məşhur zalından keçdilər: burada mərmər hovuzun düz ortasında on səkkiz budaqlı bütünlüklə qızıldan düzəldilmiş ağac ucalırdı. Budaqlarda qızıldan tökülmüş quşlar oturmuşdu və bunların gözlərinin yerində qiymətli daşlar parıldayırdı. Nəhayət, onlar müstəsna dərəcədə nadir və qiymətli xalı-xalçalarla döşənmiş taxt zalına girdilər. Mö'təsim taxtında qürurla əyləşmişdi. Onun cağ tərəfində ali qazi Əhməd ibn Əbi Duad, sol.tərəfində baş xacə dayanmışdılar. Xəlifənin qarşısında "qətl dərisi" çəkilmiş və cəllad əmrə müntəzir dayanmışdı. Qətllər köhnə qaydada-xəlifənin gözü qarşısında həmin bu dərinin üzərində həyata keçirilirdi. Afşin yaxınlaşanda xəlifə onu öz yanındakı şərəfli yerlərdən birində əyləşdirdi. Sonra Babəki taxtın qarşısına gətirdilər.


Babəkin Nudnud adlı bir cəlladı vardı. Afşin onu da o biri əsirlərlə birlikdə paytaxta gətirmişdi. Mö'təsim Babəkin və qardaşının boynunu vurmağı ona həvalə edir. Babəkin paltarını çıxarıb lüt soyundururlar. Cəllad əvvəlcə onun cağ qolunu kəsir, bu qolu ilə onun üzünə bir neçə şillə vurur, sonra sol qolu ilə də eyni cür rəftar edir. Sonra hər iki qıçını da kəsirlər. Babəkin bədəni qan içində çırpınır. Bundan sonra onun qarnını yarır, lap axırda isə başını vururlar. Onun cəsədini dirəyə mıxlayaraq, Samirənin kənarında hamıya göstərirlər. Hətta şəhər dağılandan sonra da uzun müddət bu yerə "Babəkin çarmıxı" deyirdilər. Babəkin başını əvvəlcə Bağdadda körpünün üstünə qoymuşdular, sonra isə üsyan qaldırmaq istəyən Xorasan əhlinə görk olmaqdan ötrü oraya göndərdilər. Abdullah da eyni ssenari ilə Bağdad əhalisinin gözü önündə e'dam olundu.


Afşin şöhrətinin zirvəsindədir. Onun şərəfinə ən yaxşı şairlər şe'rlər yazırlar. Xəlifə ona mükafat olaraq, iyirmi milyon dirhəm pul verir. Afşinin oğlu Həsəni məşhur türk sərkərdələrindən Aşnasın qızı Utruca ilə nişanlayırlar. Bəylə gəlini xəlifənin özü bütün əyanların gözü qarşısında şəxsən təbrik edir. Lakin Afşinin şan-şöhrəti xəlifəni və onun yaxın əhatəsini ehtiyatlandırır. Onu Babəklə gizli əlaqələr saxlamaqda, bütlərə pərəstiş etməkdə, "imperiyanı ərəblərdən alıb, Xosrovun vaxtındakı kimi bərpa etmək məqsədilə" sui-qəsd hazırlamaqda ittiham edirlər. Onu mühakimə edir, lakin orduda və xalq arasında məşhurluğundan ehtiyatlanaraq, e'dam etmirlər. Afşin öz "əcəli" ilə həbsxanada, acından ölür.


Babəkin başçılığı ilə kəndli üsyanı indiki Avropa dövlətlərinin ərazisinə bərabər olan geniş bir ərazini əhatə etmişdi. İyirmi il ərzində o,özünün qeyri-adi sərkərdəlik və təşkilatçılıq bacarığı sayəsində nəhəng bir kəndli dövləti yaratmış və burada insanları azad və xoşbəxt etmək istəmişdi.

Thursday, June 24, 2004

WHO IS BABAK KHORRAMDIN?

WHO IS BABAK KHORRAMDIN?


· The greatest Azerbaijani national hero was born in late 8th century AC in Balal Abad (Qaradag) region of south Azerbaijan close to the city of Ardabil.


After his father’s death in his early teen, he was given the responsibility of his 2 brothers and mother during a traditional Zartosht ceremony in holy Odlaq (Fire-temple), which used to involve a glass of Azeri wine and wearing a purple ribbon around body.


By the age of 18 Babak had established himself in the city of Tabriz and was engaged in the arms trade and industry.


· Later on, this engagement gave him the opportunity of travelling to different regions like Caucasia, Middle East and Eastern Europe and familiarised him with history, geography and language of countries and nations in these regions.


· During all these time, Azerbaijan (the only non-Muslim country in the region) was constantly invaded by the despotic Bani Abbas Arab dynasty (Khalifa) and defended itself by the leadership of Javanshir, who was Azerbaijan’s ruler since late 8th century till 815 AC.


· Witnessing all these pressure being exerted to Azeri people, forced Babak to join the Khorramdin movement in “Baz Qalasi” (Babak Castle), under the leadership of Javanshir in the sensational mountains of Qaradag.


· His skills in the latest battle tactics accompanied by the knowledge of history and geography strengthened his position as Javanshir’s first advisor and commander during the early wars against Arabs.


· After successive victories against the Arab invasion, Javanshir was severely injured and consequently passed away. Babak took over the power by the support and encouragement of Javanshir’s wife (later on married Babak), who introduced the spiritual Babak to the nation of Azerbaijan as the new leader.


· Throughout the history, the role of Babak’s wife on Khorramdin movement’s success and consequently on Azerbaijan’s triumph over the Arab and Islam invasion has set an example of woman’s influence in every aspect of Azerbaijan’s society.


· Now Azerbaijan had a new leader, someone who was elected by the people of Azerbaijan despite the chaos injected by the Bani Abbas dynasty in Azerbaijan.


· Babak was a highly spiritual and educated person who respected the Zartosht identity of his nation. He made every possible effort to establish reasonable political and cultural relationships with the neighbouring countries; Persia and Tabarestan and also their leaders, Afshin and Maziyar respectively to construct an allied force against the Arab Khalife.


One of the most epic periods of Azerbaijan’s history was set under the Babak’s leadership between 815-837 AC.


· During these most crucial years, Azerbaijan fought against the invasion of Islam and Arab culture whilst having the constant threats of Khazar nation from north of it’s territories and without any aid from neighbouring countries such as Persia, who were already colonised by the Arab Khalife more than a century ago.


· In fact the constant betrayal of Persian nation under the leadership of Afshin during several most important battles altered the destiny of Azerbaijan and our region drastically and as a result the negative influences of this violation still remains unhealed.


· Azerbaijan’s greatest movement to preserve it’s cultural identity under Babak’s leadership had caused devastating results for the Arab nation and their allies, which statistically is reckoned by the historians to be over several million casualties.


Eventually Babak, his wife and his warriors were forced to leave their command degree (Baz Qalasi) under very difficult situation after 23 years of sensational campaign.


· He was betrayed by the leader of Armenian nation and was handed


over to the Bani Abbas Khalifa, whilst he had sought refugee in Qarabag mountains.


· During Babak’s inspiring execution, first khalifa ordered to cut his leg’s and hand’s in order to see his paled and defeated face, but Babak rinsed his face by the drained blood pouring out of his cuts to show Azerbaijani nations triumph even under such circumstances.


· Babak’s sensational and legendary campaign to defend Azerbaijan’s national identity and interest is still pursued after nearly 1200 years in Southern Azerbaijan every year on his birthday amid glorious mountains of Qaradag by over a million people of his proud compatriots under heavy pressure of Islamic regime of Iran.


Published by: Azerbaijani Social Club

حماسه حضور در سالروز تولد بابك خرمدين


صداى اورميه


روزهاي پنج شنبه و جمعه هفته دوم تيرماه هر سال ( امسال 12 و 13 تير ) به مناسبت سالروز تولد بابك خرمدين بزرگترين همايش ملي آذربايجان در قلعه بابك برگزار مي شود اين همايش عظيم فرهنگي ، اجتماعي و سياسي طي سال هاي اخير بنا به نياز زمان به سرعت رشد و گسترش يافته و اكنون به صورت يك رسم و آئين؛ همه ساله در ميان آذربايجانيان با شكوه فراواني گرامي داشته مي شود .


حضور صدها هزار نفري و خود جوش مردم در اين روز و نظم و انضباطي كه در آن مشاهده مي شود مثال زدني است . هر كس، هر گروه و هر شهري به نوعي سعي مي كنند با دست پر در اين همايش حضور يابند . قوشاچايلي ها را مي بيني كه همگي به ياد سرخ جامگان لباس سرخ پوشيده و پيشاني بند » ياشاسين آذربايجان « بسته اند . خياوي ها با لباس هاي متحد، عكس قهرمانان آذربايجان را در گوشه پيراهن ها و روي قلبشان زده اند. شب هنگام اورمويها با روشن ساختن آتشي عظيم، با سرود » ياشا ، ياشا آذربايجان « شور مي آفرينند. عاشق ها سازهاي بي جان را به صدا در مي آورند و با سوز سينه هايشان به آن روح مي بخشند و خلاصه در هر گوشه اي محفلي برپاست . گردهمايي ها ، سخنراني ها ، سرودن اشعار و ترانه هاي ملي ، پخش ، فروش و نمايش كتب ، نشريات و عكس هاي مربوط به آذربايجان پر رونق است . اخبار ، حرف و حديث هاي مهم روز بحث هاي اجتماعي - سياسي جوانان ، دانشجويان و در كل مردم آذربايجان را تشكيل مي دهد .


هر سال كه مي گذرد شاهد رشد و بالندگي ، تكوين و تكميل اين مراسم هستيم ضمن اينكه پويايي و به روز بودن آن هر سال براي خود پيام و جذابيت خاصي را دارد و مي توان گفت كه هفته دوم تيرماه هر سال تولدي ديگر و حضوري ديگر است . با اين همه ، انعكاس اين رخداد بزرگ از محافل به اصطلاح معتبر و رسمي قابل تأمل است ! در كل صدا و سيما و ابر روزنامه هاي چپي و راست مركز سياست بايكوت خبري را دنبال مي كنند و در مقابل اطلاع رساني و تفاسير مطبوعات محلي و محافل داخلي و خارجي اگر بخواهند چند كلمه اي را بر زبان آورند، از آن به عنوان » تجمع ناسيوناليست هاي افراطي آذربايجان براي انجام اعمال خلاف شرع « ياد مي كنند ! ( مثلاً روزنامه جمهوري اسلامي سال گذشته و روز دوشنبه 19 خردادماه جاري ) و يا در بهترين حالت ممكن صدا و سيما گزارش كوتاهي بعنوان » گردش دوستداران محيط زيست در طبيعت كليبر !« پخش مي كند . حال اين سئوال در اذهان مانده است كه واقعاً چه كساني و چرا از آگاهي و بيداري مردم آذربايجان مي ترسند ؟ هدف از بايكوت و تحريف اخبار چيست؟ آيا هويت طلبي خلاف شرع است؟ و هزاران آيا و چراي ديگر كه مطمئناً بي پاسخ بوده و خواهد ماند ! ما هم ناچار از آن بزرگ مردان فرهنگ و عالمان دهر مي گذريم اما با ايمان راسخ به حركت مقدس خود تا حصول خواست هاي فرهنگي، اجتماعي ، اقتصادي و سياسي ادامه مي دهيم با اعتقاد به اينكه » حق گرفتني است نه دادني ، با محور قرار دادن دانايي و آگاهي به گسترش بيداري شعور مردمي در آذربايجان مي كوشيم. لذا با حفظ شرافت انساني، ايراني و آذربايجاني، با زبان سرخ و گوياي دردهاي مردم آذربايجان و با الهام از بابك خرمدين ، با رويي سرخ و صدايي بلند و شفاف مي گوييم :


- كساني كه اراده خداوند را مبني بر گونه گوني اقوام بشري ناديده مي گيرند ، يا مغرض هستند يا جاهل . از جمله اينان كساني هستند كه » حق دار بودن اقوام مختلف كشور را به اختلافات و جنگ قومي تفسير مي كنند . زمان پندارهاي طاغوتي و استبدادي » يك كشور ، يك شاه ، يك زبان« ! سپري شده است و حاميان و عاملان آن تئوري متحجرانه به زباله داني تاريخ ييوسته اند . بياييد به جاي تز قوم برتر، واقعيت كثير الملله بودن ايران عزيز را بپذيرم و براي مليت هاي مختلف حقوق مادي و معنوي برابر قائل شويم . پلوراليسم فرهنگي ، اجتماعي و سياسي را باور كنيم و وحدت در كثرت را ياد بگيريم.


ما بر طبق قواعد اسلامي و انساني حق رسميت يافتن قانوني فرهنگ و زبان خود را داريم .


- تبعيض آشكار در توسعه اقتصادي بين استان هاي ترك نشين و فارس نشين را بر نمي تابيم و خواستار توسعه متوازن در همه نقاط كشور هستيم .


- با شعار » ايران فقط تهران نيست ، تمركز زدايي را در عمل مي خواهيم از آن نظر طرح تقسيم كشور به ده دولت كوچك و ايالت به شرط دادن اختيارات كافي فرهنگي ، اقتصادي ، اجتماعي و سياسي به هر ايالت گامي جدي و عملي مي باشد در واقع تنها با پياده كردن نوعي سيستم فدرالي در كشور كثير المله ايران مي توان اصول تمركز زدايي را عملي كرد .


- فيلم ها و سريال هاي توهين آميز صدا وسيما عادت زشت يا به عبارت علمي ساديسم صدا و سيما هستند كه احساسات و شرف ملي را در آذربايجان هر روز جريحه دارتر از روز پيش مي كنند . طنز و تمسخر دو مقوله تمسخر هستند . از هيئت نظارت بر عملكرد صدا و سيما مي خواهيم در كنار رسيدگي به تخلفات مالي و سياسي آن سازمان ، شكايات مردم ترك زبان را نيز پيگيري كنند با اينكه مي دانيم نه صدا و سيما و نه مجلس و نه دولت با توجه به مشغله هاي كلان كشوري براي رسيدگي به خرده مسائل و مشكلات خرده فرهنگ ها وقت ندارند !


- در گردهمايي بي تكلف مردمي ، گراميداشت مراسم يادبود قهرمانان ملي ، كنگره هاي دانشجويي و انتشار مطبوعات به زبان تركي و در كل در فعاليت هاي فرهنگي ، اجتماعي و سياسي كه با محدوديت ها و مانع تراشي هاي دستگاه هاي دولتي مواجه هستيم ، ضمن اعلام انزجار از اين اعمال ناشايست، خواستار آزادي هاي مصرح در قانون اساسي براي برپايي همايش هاي فرهنگي - اجتماعي و حتي ميتينگ هاي سياسي هستيم .


- بر طبق تجربيات و شواهد عيني ادعا داريم كه قدرت هاي سياسي كلان كشوري هيچ گاه نتوانسته اند دردهاي مناطق را درك كنند . رژيم سلطنتي ، ملي - مذهبي ها ، چپ و راست انقلابي هر كدام به نوعي در اين مورد نقطه ضعف نشان داده اند. تحليل و تفسير موضوعي اين ادعا فرصتي فراختر مي طلبد اما وجه مشترك اينكه بدليل تشكيل قدرت بالا دست بر اساس يك ايدئولوژي خاص نسخه پيچي سليقه اي معين و از پيش صادر شده براي همه آحاد جامعه ، تشخيص دردهاي مختلف جامعه بزرگ ايران صحيح صورت نمي گيرد .


بنابر اين منافع و سعادت آذربايجاني ايجاب مي كند كه به احزاب ، جمعيت ها و قدرت هاي خود متطقه توجه نشان داد . اين نيروها با محور قرار دادن و تمركز بر روي مسائل منطقه خود طبيعي است كه بر موضوعات كشوري و جهاني نيز احاطه خواهند داشت . توجه به اين ، از طرف مسئولين نظام و فعالين اجتماعي ضمن اينكه جنش مدني آذربايجان را تعريف ، ساماندهي ، هدفدار و مهمتر از همه پاسخگو مي كند، سوء تفاهمات را نيز رفع خواهد كرد .

Wednesday, June 23, 2004

بابک بوگون بیر آد دئيیل

بابک بوگون بیر آد دئيیل
تقدیم به دوستداران بابک و مهمانان قلعه جمهور


بوگون بابک بیر آد دئيیل. بیر توپلومون بایراغیدیر. بابک بوگون ائل ایچینده دولانیری، شهر شهر٬ اوبا اوبا یول سالیری. جوان قوجا٬ آتا آنا هامیلارین دردینى آلیر، اورکده کی مئساجلارین دؤنه- دؤنه عکس ائدیرى.

حمید دادیزاده


چهارشنبه ١٠ تير ١٣٨٣ – ٣٠ ژوئن ٢٠٠۴


بوگون بابک بیر آد دئيیل. بیر توپلومون بایراغیدیر. بابک بوگون ائل ایچینده دولانیری، شهر شهر٬ اوبا اوبا یول سالیری. جوان قوجا٬ آتا آنا هامیلارین دردینى آلیر، اورکده کی مئساجلارین دؤنه- دؤنه عکس ائدیری.


بوگون بابک آذربایجان میللتینه باش ساغلیغی وئرمک ایستیر. بو میللتین اولو اولو سیرداشلارینى، اوزانلارینى٬ قوپوزلارینى٬ مودئرنیسمه چاغیریری. بابک بوگون بیزینندیر. اؤلمه يیبدیر . ساوالانین ذیروه سیندن، سهندیمین دوزلریندن سسی گلیر. اوبالارا باش چکیری، خان چوبانلا هارای چکیر، ازادلیغا نور سپه لیر.


بابک بوگون هر یئرده دیر. تبریزیمین سیرخابیندان، ائینالینین بولاغیندان، گؤی زنگىنین داغلاریندان سسی گلیر. بابک بوگون بیر آینادیر، آذربایجان میللتینین تاریخ بویو کیملیيینی، وارلیغینی گؤستریری. بابک بوگون بیر بولاغدیر، آخیر داشیر، گؤز تیکیبدير اوفوقلره، قودرت وئریر سولموش دیله.


بابک بوگون دانیشیری. بوگون بیزه بیر میللتین صاباحیندان سؤز آچیری. بیر میللتین آدی سانی، بیر میللتین ايقتيدارینى یاتمیش نسله بیلدیریری.


آذربایجان یئرلرینده بابک بوگون بیر بایراقدير. بابک بوتون تاپدالانمیش میللتلرین آتاسیدیر. او زامان کی بابک اؤزونو ظولمه قارشی قوربان ائتدی، او زامان کی خورره میلر بابکیله قارداش اولوب بئیعت ایتدی، بیر میللتین تاریخلرده وارلیغیندان خبر وئردی.


بذ قالاسی کلئیبرده جوشور داشیر بو گونلرده، آذربایجان دانیشیری اؤز دیلیله، عاشیقلارین سازلاریله، شاعیرلرین سؤزلریله. تورک خالقیمیز سوفره لرینى گئنیش آچیر، پایلاشیرلار چؤره کلرینى گوله گوله.


بوگون٬ ساباح اولور اولسون، بابک سؤزو اویانیشدان خبر وئریر، بیر میللتین وارلیغییندان سؤز آچیری.


بابک یولو ائل یولودور، شانلی یولدور بابک یولو.
بذ قالاسی جومهوريیت اینامینی داشیيیری . بابک سؤزو چاغداشلیغا اینسانلاری چاغيریری. دوشونجه لر مئیدانیدير بیزیم دونیا. آذربایجان بایکیله دانیشیری. ايلهام آلیر بوگون میللت بو قالانین دؤزوموندن. اونا گؤره یورا بیلمز یوللار بیزی. قوووشوبدور ساوالانیم سهندیمه. بذ قالاسی ایلهام یوللور بوزغوشونان قافلانتییا.


دوشونجه لر مئیدانیدی بوگون دونیا. قیفیللانان دیللر بوگون اوجالدیبدير اؤز سسینی. سؤزه گلیر٬ دیله گلیر سینمیش میللت. یاساق اولان دیل دانیشیر٬ ایلهام وئریر سولموش خالقا.
اوغور اولسون یولونوزا!

بابك خرمدين؛ كسي که شايسته است او را بشناسيم


صدای ارومیه:


بابك خرمدين؛ كسي که شايسته است او را بشناسيم


در طي قرون نخست اسلامي ، شورش ها و قيام هاي متعددي عليه حاكميت و استيلاي اعراب بر ايران در كوشه و كنار كشور بر پا گرديد . صرف نظر از تضاد عقيدتي برخي رهبران اين قيام ها با اسلام ، وجه مشترك اين شورش ها نارضايتي هاي ناشي از ظلم و ستم و برتري جويي هاي اعرابي بود كه از سوي خلافت عربي حمايت مي شدند . از مهمترين اين قيام ها در دوران خيزش ايرانيان براي احياي استقلال از دست رفته خويش ، در فاصله سال هاي 200 الي 223 هجري مقارن با خلافت »مأمون« و »معتصم« عباسي، قيام بابك خرمدين در آذربايجان بود . اين نوشتار مروري گذرا دارد بر زندگي و انديشه بابك .


قبل از پرداختن به بابك بايستي ياد آور شد كه باز سازي چهره هاي تاريخي مانند بابك با استفاده از نوشته هاي مورخين ، به تمامي ميسر نيست ، زيرا برخي مورخين چهره او را مخدوش كرده اند و از او يك فتنه انگيز و ياغي و فاسد ساخته اند .


درباره تولد بابك بين مورخين اختلاف نظر وجود دارد . »ابوحنيفه دينوري« او را از نوادگان ابومسلم خراساني مي داند . ا»بن النديم« كه نوشته هاي او درباره بابك آكنده از غرض و كينه است ، او را فرزند نامشروع مردي روغن فروش و زني يك چشم مي داند .


وابستگي هاي مورخان دستگاه قدرت و تعصبات ديني آنان، نوشته هاي آنان را محشون از اضافه سازي ها و داستان هاي بي اساس در جهت تخريب چهره هاي رهبران ضد خلافت عباسي نشان مي دهد . بابك در جوانب تبريز و كوهستان هاي آن به پيشه وري و گاو چراني مشغول بود و از اين رهگذر با انديشه هاي خرميان آشنا شده و با آنان و رهبر آنها »جاويدان بن سهل« ( شهرك ) پيوند يافت .


جاويدان بن سهل در زمان خلافت هارون الرشيد عباسي رهبري و هدايت خرم دينان را بر عهده داشته است . خرم دينان ( خرميان ) گروهي از طرفداران نهضت و تعاليم مزدك و بقاي ياران ابومسلم و ناراضياني بودند كه از مدت ها قبل در آذربايجان، طبرستان ، ري ، همدان و اصفهان فعاليت مي كردند .


بعد از مرگ جاويدان، بابك به رهبري خرم دينان رسيد و به روزگار خلافت مأمون عباسي در حدود سال 200 هجري در آذربايجان سر به شورش برداشت. گفته مي شود حاتم بن هرثمه والي عباسي ارمنستان كه پدرش به تحريك وزير مأمون - فضل بن سهل - به قتل رسيده بود ، از شورش بابك اطلاع داشته و او را تحريك و حمايت مي كرده است .


شورش بابك بر بنياد ضديت و دشمني با عربيت شكل گرفت . اين نهضت يك نهضت ضد فئودالي بود . اراضي و زمين هاي آذربايجان در اين زمان به صورت اطلاعاتي تحت حاكميت فئودال ها و زمين داران و اشراف عرب در آمده بود .


در كنار غصب زمين هاي دهقانان و روستائيان ، بر آنها فشار ظلم نيز مي رفت . بابك در يك چنين موقعيتي توانست ناراضيان از دستگاه خلافت و اعراب را كه عموماً از دهقانان و شبانان و طبقات پايين جامعه بودند به گرد خويش جمع آورد و تدارك يك شورش بزرگ را ببيند . قيام بابك منافع و حيات اقتصادي اجتماعي فئودال هاي بزرگ عرب را به خطر انداخت و مايه وحشت زمينداران بزرگ و دستگاه خلافت عباسي گرديد .


روستائيان و دهقانان خرده پا كه سال هاي سال از برتري جوئي و سنگيني جزيه و خراج و تحقيرها و تبعيض هاي نژادي حاكميت عربي رنج و مرارت كشيده بودند ، دسته دسته به بابك پيوستند . بدينسان يك مقاومت ملي گسترده در آذربايجان عليه خلافت عباسي شكل گرفت. گسترش نهضت بابك و كشته شدن مالكان و صاحبان زمين و مصادره شدن اموال آنان و بر هم خوردن اقتدار و حاكميت خلافت در آذربايجان ، خليفه مأمون عباسي را به چاره انديشي در دفع شورش بابك ناگزير ساخت .


مأمون عباسي اين قيام را خطر بزرگي براي خلافت مي دانست ، چندين بار سپاهيان خود را براي دفع و سركوب خرم دينان فرستاد . اما بابك توانست چندين شكست بر سرداران عرب و ترك خليفه وار د نمابد و حتي سردار بزرگ محمدبن حمد طوسي در 214 در مصاف بابك كشته شد . با اين پيروزي ها ، ‌شورش خرم دينان گسترده تر شد و اصفهان را نيز در بر گرفت . بابك توانست مناطق وسيعي درآذربايجان وآران را تحت سلطه خويش در آورد. البته در پيروزي هاي او ، موقعيت خاص جغرافيايي آذربايجان بسيار مؤثر افتاد . مأمون عباسي قبل از آنكه بتواند اين شورش را سركوب سازد، به سال 218 درگذشت و معتصم به جاي او بر تخت خلافت جلوس نمود . هدف نخستين و اصلي معتصم دفع شورش بابك بود .
شكست پياپي سپاهيان خليفه- بابك را به قدرت بلامنازع آذربايجان مبدل كرد و قلعه »بذ« محل استقرار بابك به نماد مقاومت ملي در برابر خلافت عربي تبديل شد .


امپراطوري بيزانس و حكام ارمني ارمنستان كه هر كدام سود خويش را مي جستند ، پنهان و آشكار از قيام بابك حمايت مي كردند . با بالا گرفتن كار بابك ، معتصم كه خلافت را در معرض خطر و اضمحلال مي ديد، سردار ايراني وظاهراً مسلمان خود »افشين« از شاهزادگان اشروسنه را در 221 با سپاهي انبوده به سركوبي بابك فرستاد .


افشين در مدت سه سال جنگ و گريز نتوانست كاري از پيش ببرد . در نهايت افشين در صدد برآمد با نيرنگ و خدعه بر بابك دست يابد . اين شيوه كار ساز افتاد و بابك قلعه را ترك كرده و به ارمنستان پناهنده شد . بابك از شاهزاده ارمني »سهل بن سنباط« انتظار ياري داشت . اما سهل به اصرار فرستادگان خليفه ، بابك را تحويل افشين داد .


اما افشين او و برادرش عبداله را در سال 223به سامرا پايتخت جديد دولت عباسي آورده در سامرا با تحقير دو برادر شورشي را بر خييل نشانده و در شهر گرداندند .


تراژدي مرگ بابك حماسه اي از استواري و پايداري و مردانگي را خلق كرد . داستان قتل بابك را »خواجه نظام الملك« كه خود از مخالفان بابك بود چنين آورده است :


» چون معتصم را چشم بر بابك افتاد ، گفت : اي سگ ! چرا در جهان چنين فتنه انگيختي ؟ هيچ جواب نداد . تا هر چهار دست و پايش را بريدند و چون يك دستش بريدند . دست ديگر در خون زد و و روي خود ماليد و همه روي خود از خون خود سر خ كرد
معتصم گفت : اي سگ ! اين چه عمليست ؟


گفت : در اين حكمتي است ، شما هر دو دست و پاي مرا خواهيد بريد و گونه روي مردم از خون سرخ باشد . چون خون از روي رود رو زرد شود ، من روي خويش از خون خود سرخ كردم تا چون خون از تنم بيرون شود، نگويند كه رويش از بيم زرد شد و ...«‌.
چون بابك به قتل درآمد، دستگاه خلافت عباسي خود را از تهديد و خطر بزرگي كه 23 سال لرزه به اندام خلافت انداخته بود ، رها ساخت .


آرامش براي مدتي در آذربايجان برقرار شد ، اما نهضت خرم دينان با مرگ بابك از بين نرفت ، بلكه خرم دينان مدتي بعد با اشكال گوناگون اعتراض خويش را به حكومت عربي نشان دادند . گفتيم كه سخن گفتن درباره چهره واقعي بابك ، به دليل آلوده بودن منابع تاريخي به بغض و كينه و ناراستي ، قدري مشكل است ، اما در مورد آئين او مي توان گفت كه اين آئين آميخته از عقايد مزدك - زرتشت و مسيحيت بوده است .


عقيده خرم دينان به تناسخ پيوند و تأثر آنان از بودائيان را ظاهر مي سازد . در انديشه بابك تمام اديان برابر بوده و مدارا با آنان لازم است . او دلخوشي و خرسندي و شادماني را ترويج مي داد . اظهارات برخي مورخين و انتساب اعمال غير اخلاقي به بابك وپيراونش قبل از اينكه پايه واقعيت و راستي داشته باشد ، وابستگي آنان به خلافت و تعصبات ديني ايشان را نشان مي دهد . در اندشه اين مورخين چون خليفه جانشين خدا در زمين بود ، بنابراين هر حركتي بر ضد خلافت مطرود و محكوم مي شد . ناگفته نماند كه برخي از پيروان بابك در شهرهاي مختلف مرتكب جنايت هاي فراواني شدند كه معلول نارضايتي و خشم آنان بوده است . نهضت بابك ، يك نهضت اجتماعي بود كه در زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي. يك نهضت ضد فئودالي و ضد عربي فعاليت مي كرد كه در صدد استيفاي حقوق دهقانان و احياي مالكيت دهقانان و روستائيان بود .


در انديشه بابك، سرنگوني خلافت عربي و استقرار يك حكومت ايراني جايگاه اصلي را داشت . برخي منابع معتقدند كه ميان بابك و افشين و مازيار - حاكم طبرستان كه شورش كرد- ارتباط بوده است كه البته خيانت افشين ، نقشه اين سه را كه عبارت از ساقط كردن عباسيان و روي كار آوردن يك حكومت ايراني بود عقيم گذاشت .


»ابن اسفنديار« در تاريخ طبرستان از قول مازيار آورده است كه افشين و بابك .و مازيار عهد و پيمان كرده بودندكه دولت را از عرب بستانند و ملك و جهانداري به خاندان كسرويان نقل كنند .
قيام بابك در يك نتيجه گيري كلي و صرف نظر از آئين و برخي اعمال منفي پيروانش، يك نهضت اجتماعي معلول نابرابري هاي اجتماعي ، اقتصادي و نارضايتي و ظلم و ستم و زياده طلبي اعراب و حاكميت عربي بود . قيامي كه توانست ريشه هاي عميقي در بين طبقات مستضعف جامعه و حتي اشراف ايراني پيدا كند .



نهضت بابك تبلور يك قيام و مقاومت ملي عليه حاكميت بيگانه اي بود كه دو قرن سكوت و رخوت و ركود بر ايران تحميل كرده بود و استقلال و حيات سياسي - اجتماعي ايرانيان را به مخاطره افكنده بود. نهضت بابك را بايستي آخرين حلقه از شورش ها و قيام هايي دانست كه در تصادم و برخورد ايرانيت و عربيت بوجود آمد و تلاشي بزرگ بود براي احياي استقلال ايران.


پي نوشت ها :
1 - دينوري، ابوحنيفه . اخبارالطوال (متن عربي) . انتشارات الشريف الراضي، 1415 ، ص 402 .
2 - ابن نديم، الفهرست . ص 480 .
3 - اشپولر ، برتراند، ايران در قرون نخستين اسلامي ،‌جلد اول ، تهران - علمي و فرهنگي، 1369 ، چاپ سوم، ص 366 .
4 - اشپولر ، همان ، ص 104 : يعقوبي ، احمدبن اسحاق ، تاريخ يعقوبي، ج دوم ، تهران ،‌علمي - فرهنگي، 1371 ، ص 485 .
5 - زرين كوب، عبدالحسين ، تاريخ ايران بعد از اسلام ، تهران، اميركبير ، 1371 ، ص 460 .
6 - نظام الملك ، سياست نامه. به تصحيح عباس اقبال ، تهران ، اساطير ، 1375 ، ص 286.
7 - نظام الملك ، همان ، ص 287 ، اشپولر ، همان ، ص 370.
8 - اپولر ، همان ، صص 9 - 368 .
9 - ابن اسفنديار ، تاريخ طبرستان. به تصحيح عباس اقبال ، ج اول، تهران ، 1320 ، ص 220 .

بابک زنده است!


بابک زنده است!

کیان صفری
Kiyan_seferi@yahoo.com


گروههای چند ده نفری که در اواسط دهۀ 70 به طور متناوب در ارتفاعات کوههای قاراداغ در اطراف قلعۀ بذ معروف به قلعۀ بابک جمع می شدند و شعر ترکی سر داده و دل به موسیقی آذربایجانی می سپردند، شاید هیچوقت نمی پنداشتند که آنجا به زودی میعادگاه صدها هزار انسان شیفتۀ فرهنگ و هویت آذربایجانی خواهد شد.


کوهها پر رمز و رازند. سرچشمۀ غرور و سربلندی اند. شاید به آن دلیل که به آسمانها نزدیکترند. مردمان کوهستان نیز با آن که مغرورند، انسانهایی ساده و بی پیرایه اند. به پاکی ابرهایی که به آنها از دیگران نزدیکترند و خدای را در چند قدمی خویش دارند. در این گیرودار کوههای آذربایجان پر رمز و رازترند و مردمان سربلند و مغرورش به دلیل خصایل و اوصاف انسانی مثال زدنی و مشهورند.


کوهها وقتی مزار انسانی وارسته، شخصیتی برجسته و یا قهرمان نامی را در خود جای می دهند، حالت معنوی خاصی پیدا می کنند و جایگیری قلعه ای نظامی در دل کوهستان اصل صلابت و استواری کوه را دو چندان معنا می بخشد. کسانی که از جوار قلعه ای هر چند نیمه آوار بگذرند، بعید است که شیهۀ اسبان، چکاچک شمشیرها و صدای مردان جنگاوری را که برای دفاع از ناموس و آب و خاک خویش نهیب می زنند، نشنوند. برخیها ممکن است یارای شنیدن چنین صداهایی را نداشته باشند. چنین افرادی معمولا" از شنیدن ندای درونی خویش که نزدیکترین صداها برای انسان است، نیز عاجزند. صدها هزار آذربایجانی که هر سال در روزهای پایانی هفتۀ دوم تیرماه برای بزرگداشت یاد و خاطرۀ بابک گردهم می آیند، علاوه بر آن که این صداها را می شنوند، حس و درک می کنند، قامت بلند بابک را بر فراز قلعۀ همیشه استوارش به نظاره می نشینند و گرگ خاکستری را می بینند که با چشمانی تیز دور دستها را سیر می کند.


شور و شوق و جنب و جوش وصف ناشدنی در مراسم قلعه بابک نشانی عظیم و انکار نشدنی از پویایی و سرزندگی ملّت آذربایجان است. بابک و بسیاری از قهرمانان دیگر این ملّت زنده اند، چون ملتی هست که زوال و فراموشیشان را بر نمی تابد.


***
اهتمام جدی و عزم راسخ ملت آذربایجان برای بزرگداشت بابک در سالهای اخیر از جهات متعددی می تواند قابل توجه باشد.


اعلام پایان تاریخ از سوی فوکویاما در سال 1989 تنها بیانگر یک روی سکه بود. شکل گیری جنبشهای هویت طلبی به منظور اعادۀ حقوق انسانی در گوشه و کنار جهان بسیاری از کشورها، سازمانها و مجامع بین المللی را به چالش طلبید. بروز سلسله حوداثی به طور مشخص و متمایز در محیطهای دانشگاهی شهرهای تبریز، اورمیه و تهران در اواخر سالهای دهۀ 60 و سالهای آغازین دهۀ هفتاد شالودۀ حرکتی دموکراتیک و مدنی را فراهم آوردند که امروز از آن به عنوان حرکت ملّی آذربایجان یاد میشود.


رشد مسئلۀ ملی و انتشار آن در بین سالهای 1368 و 1376 در شهرهای کوچک و بزرگ آذربایجان گذشته از حوادث مشخص دانشجویی و انتخابات 1374 تبریز با برگزاری مراسم مختلف ادبی و شعر، فعالیت گروههای هنری مرتبط با کودکان و نوجوانان، برگزاری کلاسهای آموزشی زبان ترکی و تاریخ در محافل غیر رسمی(هر چند به صورت محدود و نامنظم) هبستگی مستقیم دارد. به سخن دیگر همگام با رشد کیفی مسئلۀ ملی در سالهای ذکر شده شاهد رشد کمّی مطلوب آن نیز هستیم. از طرف دیگر چون رشد کمّی و حجمی هر پدیده ای نیازمند فضا و مکانی در خور و مناسب است، مسئلۀ ملی آذربایجان نیز به عنوان پدیده ای اجتماعی لاجرم نیازمند فرصت و مکانی برای ظهور در سطحی کلان و ملی بود. جوّ نسبتا" بستۀ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور در سالهای گذشته و سنگ اندازیها و مانع تراشیهای قانونی! در برابر درخواستها و مطالبات برحق و مشروع ملت آذربایجان از علل اصلی شکل گیری مراسم سالانۀ بزرگداشت بابک به مثابه گردهم آیی ملی اعتراض آمیز در قلعه بابک می باشد. روح مدنی و دموکراتیک حرکت ملی آذربایجان که از ویژگیهای بارز و مثبت آن است، همواره مانع از به کارگیری شیوه های غیر مدنی در مقابل ناملایمات و فشارها وتضییقها بوده است. فعالین حرکت به جای آن که برای راه اندازی تجمعات ملی در درون شهرها تلاش و فعالیت کنند، که مستلزم تحمل هزینه های اجتماعی احتمالی بود، به لحاظ درک شرایط و موقعیتها برای انتظام و هماهنگی مراسم خودجوش بابک همت گماردند که نتایج مثبت زیادی به همراه داشته است. با این همه می توان ادعا کرد که برگزاری مراسم بزرگداشت بابک به شکلی پرشکوه و استقبال عمومی از آن نشان از مشروعیت خواسته ها در بین ملت، مقبولیت حرکت ملی آذربایجان و حقانیت آن دارد.


فعالین حرکت هویت جویی آذربایجان به کرات خاطرنشان ساخته اند که علیرغم وجود دیدگاهها و سلیقه های متفاوت و متنوع در بطن حرکت، "آذربایجان" درد مشترک همه است. لذا همه باید و باید صرف نظر از نگرشهای متفاوت به موضوع، پیرامون منافع ملی گردهم آیند. همایش بابک نمودی از اتحاد، انسجام و یکپارچگی طیفهای مختلف حرکت محسوب می شود. ظهور مراسم بزرگداشتی چنین باشکوه از درون حرکتی خودجوش بیانگر همبستگی درونی بسیار بالای حرکت ملی است. خدشه دار ساختن این انسجام در نهایت به نفع دیگران خواهد بود. از این رو حفظ وحدت و پرهیز از هر گونه تنش احتمالی در مراسم، توطئه ها و سوء برداشتها را نقش بر آب خواهد کرد. همۀ طیفها و گروههای فعال باید در جوِّی آرام و به دور از تنش دیدگاهها، عملکردهها و تلاشهای خود را به نمایش گذاشته و این امکان نباید از هیچ شخص و گروهی سلب شود.


در نگاه اول واژۀ "قلعه" مفاهیم مبارزه و دفاع را به ذهن متبادر می سازند. تجمع ملی خودجوش ملت می توانست در مکانی صرفا" فرهنگی تحقق پیدا کند. رجوع و گرایش ملی به قلعه ای که به مدت 23 سال کانون دفاع از آرمانها در برابر استیلای استبداد نیرویی خارجی بوده است، شگفت انگیز است. رجوع به بابک و قلعۀ استوار آن نمایانگر اندیشۀ دفاع از گذشته و هویت تاریخی آذربایجان در ضمیر ناخودآگاه انسان آذربایجانی است. بابک 1200 سال پیش در برابر زور و ستم و استبداد نیروی خارجی قد علم نموده و از آرمانهای سرزمینش دفاع به یاد ماندنی کرد و امروز ملتی محروم از حقوق ابتدایی و انسانی با حداقل امکانات و با رعایت اصول دموکراسی برای احیای هویت خود مجادله می کند. اگر دیروز سلاح بابک برای مقابله و دفاع از خود شمشیر و تیر و کمان و گرز بود، امروز، سلاح این ملت قلم و بیان و علم و هنر است. تجمع عظیم اما آرام و مبتنی بر اصول مدنی ملت آذربایجان در قلعۀ بابک به نوعی تلفیق مفاهیم سنت و مدرنیته است. آنجا شور و شعور به شکلی زیبا و دیدنی در هم می آمیزند. آنجا مکانی است که "دیروز" و "امروز" آذربایجان به هم می رسند.

در سرخ جامه پوشي بابكيان


نقش نمادين مذهب، مليت و مظلوميت!در سرخ جامه پوشي بابكيان
دكتر فيض الهي


تاريخ نويسان رنگ لباس و پرچم نهضت بابك - سردار بزرگ آذربايجان - را «سرخ» قيد كرده و آنها را «سرخ جامگان» يا «سرخ علمان» ناميده اند ولي متاسفانه توضيحي در مورد اينكه چرا آنها «سرخ جامه» مي پوشيدند و به اصطلاح «ارتش سرخ» تشكيل داده بودند ارايه نكرده اند. بنظر اينجانب در «سرخجامه» پوشي بابكيان سه عامل «مذهب، مليت و مظلوميت» نقش اساسي داشت و لذا در اين مقاله با اتكا به منابع در دسترس، كوشش خواهد شد تا «رنگلباس» در سايه نقش نمادين اين سه عامل بررسي گردد ولي قبلا" تذكر اين مهم را بر خود لازم مي دانم كه چون در مورد «شيعه» و «ترك» بودن بابك نظريات خود را در مقالات مختلف از قبيل «آيا سرخ جامگان شيعه نبودند؟!» (ويژه نامه بابك، هفته نامه وزين شمس تبريز) و «اسطوره گاو آسماني در قيام بابكخرمدين» (هفته نامه شمس تبريز، سال سوم، شماره 74) ارايه دادهام لذا در اين مقاله صرفا" به زمينه هاي فرهنگي و ريشه هاي اجتماعي آن نهضت در انتخاب«رنگ لباس و پرچم» پرداخته خواهد شد. پس مقاله در سه بخش:


1 - نقش نمادين «مذهب» در انتخاب رنگ سرخ
2 - نقش نمادين «مليت» در انتخاب رنگ سرخ
3 - نقش نمادين «مظلوميت» در انتخاب رنگ سرخ مورد توجه قرار خواهد گرفت.


1- نقش نمادين «مذهب» در انتخاب رنگ سرخ:


همانطوريكه مي دانيم شيعيان خود را از پيروان خاندان اهل بيت رسول اكرم (ص) مي دانند و طبيعي است كه علاوه بر «سنت نبوي»، «رفتار علوي» اهل بيت را نيز در سر لوحه اهداف زندگي خود مد نظر قرار مي دهند. يكي از سنن رسول الله پوشيدن «لباس سرخ» بود كه بعدا" سرمشق بعضي از شيعيان گرديد. در مورد جامة سرخ پوشيدن پيغمبر اكرم (ص) در كتب مختلف مطالب گوناگوني آمده است مثلا" «ابو عيسي محمد بن عيسي ترمذي» (متوفي 279 هجري قمري) در كتاب مشهور خود بنام «شمايل النبي » (ص) در روايتي از محمود بن غيلان و به نقل از راويان مي نويسد: «پيامبر (ص) را ديدم (در حجة الوداع) درحالي كه حله اي سرخ بر تن داشت»(1)
او در روايت ديگري به نقل از علي بن خشرم مي نويسد: «هيچكس از مردم را در حله سرخ زيباتر از رسول خدا نديدهام» (2)
در مورد «سرخ جامه» پوشيدن حضرت رسول اكرم (ص) «محمد بن سعد كاتب واقدي» در كتاب معروف «طبقات» مي نويسد كه پيغمبر در روزهاي جمعه لباس سرخ مي پوشيدند و در دو عيد (فطر و قربان) نيز عمامه سرخ بر سر مي بستند(3) «واقدي» حتي روايت مي كند زمانيكه نمايندگان قبيله بني عامر درمكه به حضور پيغمبر (ص) رسيدند او در «داخل خيمه اي سرخ رنگ»(4) بود و حتي متذكر مي شود كه پيغمبر گرامي در همان حال جبه يي سرخ بر تن داشت و حله ايي سرخ بر دوش افكنده بود»(5). همچنين حضرت رسول اكرم (ص) وقتي فرمان اعطاي منطقه اي را به خاندان بني عقيل مي داد فرمان را بر روي «قطعهچرم سرخ» نويسانده و مهر كرده بود.(6)
«واقدي» به اين مسئله نيز در «طبقات» خود اشاره مي كند كه در سال فتح مكه عدهاي براي مشرف شدن بدين اسلام به حضور پيغمبر رسيدند و از او درخواست كردند كه «در پيشاپيش لشكر قرار بگيرند و رنگ پرچم آنان سرخ باشد»(7)
پوشيدن «لباس سرخ» از طرف رسول اكرم (ص) نه تنها در «طبقات واقدي» و «شمايل النبي ترمذي» بلكه در اكثر كتب سيره و بويژه در كتاب مشهور «دلائل النبوت» ابوبكر احمد بن حسين بيهقي نيز به صراحت آمده است(8).
بعد از رحلت حضرت ختمي مرتب به پيروي از «سنت نبوي» از طرف بعضي از شيعيان پوشيدن «لباس سرخ» در مواقع مختلف به «رفتار علوي» تبديل شد و بويژه بعد از شهادت امام حسين (ع) در صحراي كربلا «رنگ سرخ» علاوه بر «سنت» به نماد «عقيدت» نيز تبديل گرديد و رنگ سرخ، رنگ «سياسي - عقيدتي» نهضت عاشورا و سمبل «انتقام و خونخواهي» تلقي شد.
در كتب شيعيان از «سرخ جامه» پوشيدن «ائمه اطهار» روايت هاي مختلفي آمده است از جمله «محمد باقر مجلسي» در كتاب «حلية المتقين» از «سرخ جامه» پوشيدن «امام محمد باقر» (ع) روايتي نقل مي كند كه حضرت را در «جامه سرخ تيره» ملاقات كردهاند (9) و نيز روايان، «حضرت امام جعفر صادق» (ع) را ديدهاند كه آن حضرت «جامه سرخ رنگ به رنگ گل سرخ پوشيده بودند».(10)
لذا با توجه به دلايلي كه در مقاله «آيا سرخ جامگان شيعه نبودند؟!» آورده شده از جمله اينكه «ابن حوقل» سياح و جغرافيدان مشهور مسلمان در ديداري از«دهات سرخ جامه نشين آذربايجان» به صراحت مي نويسد كه:«در قريه هاي ايشان (سرخ جامگان) مساجدي است و قرآن مي خوانند»(11) و با عنايت به اينكه نام اصلي رهبر نهضت سرخ جامگان يعني بابك «حسن» و نام پدرش «عبدالله» بود(12) لذا يكي از علل سرخ جامه پوشيدن بابكيان را مي توان «شيعه مذهب» بودن آنها تلقي كرد. چناچه «ياقوت حموي» نيز در «معجم البلدان» خود به «مسئله انتظار» بابكيان اشاره كرده و معتقد است كه «اهالي شهر بذ» از منتظران مهدي (عجل الله) بودند(13) و «سرخ علمان» (اعلام المحمره) ناميده مي شدند (14)
البته لازم به يادآوري است كه شيعيان با توجه به اينكه از فرقه هاي مختلفي تشكيل مي شدند و هركدام «سنت نبوي» و «رفتار علوي» مخصوص با ريشههاي اعتقادي و محلي و نژادي و زباني و جغرافيايي مختص خود را داشتند لذا بعضي از فرق شيعه لباسهاي و پرچمهاي سفيد و سبز و سياه و... نيز پوشيده يا حمل مي كردند كه خود ريشه در مسائل فوق الذكر داشته است.
پس بطور كلي بعضي از «شيعيان آذربايجان» در قرن سوم هجري به پيروي از «سنت نبوي» و «رفتار علوي»، «رنگ سرخ» را سمبل نهضت خود قرار داده بودند.


2 - نقش نمادين «مليت» در انتخاب رنگ سرخ:


با توجه به اينكه بابك - قهرمان بزرگ آذربايجان - فردي «ترك» و پرورش يافته در «محيطي ترك» بود لذا آداب و رسوم تركان را نيز پاس مي داشت و چناچه در مقاله «اسطوره گاو آسماني در قيام بابك خرمدين» اشاره كرده ام بابك خود مظهر «گاو آسماني تركان و آذربايجان» بود و بدين جهت «رنگ سرخ» در قيام او داراي بار اجتماعي - سياسي محيط خود بود.
چناچه مي دانيم «رنگ سرخ» از رنگهاي مورد علاقه «تركان» بود و اكثر امپراتوران و خانان ترك در لشكرگاههاي خود پرچمهايي بدين رنگ با بار معنوي قوي داشتند. چناچه امپراتوران تركان قيرقيز در سراپردة خود «پرچم سرخي» داشتند كه مورد احترام شديد آنها بود(15) و حتي جسد موميايي شدة بعضي از اميران و خاقانان ترك در «پارچه سرخ» بعنوان «كفن» قرار داده مي شد.(16) همچنين بر اساس بيتي از «محمود كاشغري» معلوم مي شود كه «قيزيل بايراق» يا«پرچم سرخ» در حقيقت «پرچم جنگي تركان» بود و بعنوان «ساواش بايراقي» (پرچم جنگ) به ميدان جنگ برده مي شد(17) وحتي «آل افراسياب» يعني اولين امپراتوري ترك مسلمان تاريخ داري «پرچم سرخ» بودند(18) و بعنوان علامت خاندان حاكم در اطراف تخت خاقانان آل افراسياب در ميدانهاي جنگ همين«پرچمهاي سرخ» برافراشته مي شد.
بعد از امپراتوران آل افراسياب، امپراتوران سلجوقي و نيز اتكابكان و دولت هاي صفويه، افشاريه و نيز امپراتوري عثماني با توجه به همان «مليت ترك» خود اقدام به حمل پرچم هاي سرخ در اردوگاههاي جنگي خود مي كردند.
«مجير الدين بيلقاني» - شاعر بزرگ آذربايجان در عهد اتابكان - در مدح اتابك محمد پهلوان به مناسبتي به همين «رنگ سرخ پرچم» آنها اشاره كرده و ميسرايد:
«رايت سرخ » ترا كافسر فتح و ظفرست
مايه نصرت و پيرايه لشكر گيرند(19)
با آغاز دورة «زره پوشي صوفيان آذربايجان» به مصداق:
گاه باشد كه ته خرقه زره مي پوشند
عاشقان بنده حالند چنين نيز كنند
سلسلهاي از تركان آذربايجان با نام «قيزيلباش» (سرخ كلاه) تشكيل شد كه داراي «قيزيل بايراق» (پرچم سرخ) و «قيزيل تاج» (تاج سرخ) با ايدهلوژي رسمي شيعه اثني عشريه بودند. بعضي از محققان نهضت «سرخ كلاهان» را دنباله نهضت «سرخ جامگان» در آذربايجان مي دانند و پيروزي «قيزيل باش» صفويه را پيروزي «دگرديسي يافته» سرخ جامگان بابك ميدانند.
در اين جا اشاره به «مكان جنبش» يعني «آذربايجان جنوبي» نيز بي مناسبت و بي ارتباط با ايده تركان نيست چه بر اساس ايده و تفكرات تركان باستان«رنگ» در زندگي آنها نقش بسزا داشت و اكثر مسايل طبيعي و معنوي را بر اساس «رنگ گرايي» تفسير مي كردند. لذا جايگاه «آذربايجان جنوبي» در اين نهضت هاي «سرخ» با توجه به جهات اربعه، عناصر اربعه، فصول اربعه و توتم اربعه و موكلان اربعه در فرهنگ تركان قبل از اسلام حائز اهميت است چه تركان براي «جهات اربعه» (شرق، غرب، جنوب، شمال) و «عناصر اربعه» (آب و آتش و باد و خاك) و «فصول اربعه» (بهار و تابستان و پاييز و زمستان) و «توتم اربعه» (گؤك اژدرها - اژدهاي آبي -، قيزيل قوش - پرنده سرخ -، آق قاپلان - پلنگ سفيد -، قارا قاپلو مباغه - لاك پشت سياه - ) و «موكلان اربعه» (گؤكخان، قيزيل خان، آق خان، قارا خان) اهميت خاص قايل بودند و حتي در لشكركشي ها و محاصره ها بر اساس همين «ايده لوژي رنگگرايي» در بعضي موارد عمل مي كردند چناچه «مته خان» (اوغوز خان) در محاصره لشكريان چين قسمت جنوبي اردوگاه خود را مختص «سواران سرخ» كرده بود چه در نظر تركان «جنوب» تمثيل گر «رنگ سرخ» مي باشد چناچه شمال ممثل سياه (مثل درياي سياه) و غرب تمثيل گر سفيد (مثل درياي سفيد) مي باشد.
لذا با عنايت به همين سيستم ايدهلوژيك «رنگ بنيادي» در سيستم فرهنگي تركان قديم، «آذربايجان جنوبي» در ارتباط كامل با «رنگ سرخ» قرار داشت چه نماد و سمبل «جنوب» در «عناصر اربعه» «قيزيل اود» (آتش سرخ) و نماد توتمي «قيزيل قوش» (پرنده سرخ) و در نماد جهات اربعه « قيزيل يئر» (سرزمين سرخ) و در نماد موكلان اربعه يا فرشتگان نگهبان «قيزيل خان» ( خان سرخ) و در نماد فصول اربعه «قيزيل هاوا» (تابستان گرم و سرخ) قرار داشت كه همگي در ارتباط با «رنگ سرخ» و «سرخ جامگي» و «سرخ كلاهي» و «آذربايجان جنوبي» از جهت موقعيت جغرافيايي قرار داشتند.(20)
لذا از مباحث «رنگ بنيادي سيستم فرهنگي تركان قديم» نتيجه مي شود كه «مليت تركي» سرخ جامگان بابك نيز در انتخاب «رنگ سرخ» بي تاثير نبوده است.


3 - نقش نمادين «مظلوميت» گرايي در انتخاب رنگ سرخ:


اين مولفه نيز همچن ساير مولفه هاي ديگر از ديد تاريخ نگاران پوشيده مانده و تا بحال كسي بدين مسئله مهم توجه نكرده است و اينجانب براي اولين بار است كه همچون ساير موارد فوق الذكر اين مورد را نيز مطرح مي نمايم.
«سرخ جامگان» با انتخاب «رنگ سرخ» بنظر مي رسد كه مي خواستند به نحوي از انحاء «صدا و سيماي مظلوميت» خود را به چشم و گوش جهانيان برسانند تا همگان متوجه شودند كه بر مردم اين سرزمين چه ظلمي از ظالمان رسيده است تا اينكه مجبور به «قيام مسلحانه» گرديدهاند. در اين صورت «سرخ جامه» پوشيدن نمادي است مبني بر اينكه نه بر «فرد» بلكه بر «ملتي» ظلمي بزرگ رفته و ظالم از دادن حق آنها خود داري مي نمايد. «سرخ جامه» پوشيدن «مظلوم» ريشه تاريخي در اين سرزمين دارد و چنانچه «خواجه نظام الملك» وزير «آلپ ارسلان سلجوقي» و «ملكشاه سلجوقي» در كتاب معروف خود «سير الملوك» (سياستنامه) به صراحت از «سرخ جامه» پوشيدن «مظلومان» چنين روايت مي كند: «شنودم كه يكي از ملوك به گوش گرانتر (كر) بوده است. چنان انديشيد كه كسانيكه ترجماني مي كنند و حاجبان، سخن متظلمان (كسانيكه به آنها ظلم شده است) با او راست نگويند و او چون حال نداند چيزي فرمايد كه مدافن آن كار نباشد فرمود كه متظلمان بايد كه جامه سرخ بپوشند و هيچ كس ديگري سرخ نپوشد تا من ايشان را بشناسم و اين ملك بر پيلي نشستي و در صحرا بايستادي و هر كس را كه با جامهي سرخ ديدي بفرمودي تا جمله گردد كردندي پس به جاي خالي (تنها) بنشستي و ايشان را پيش آوردندي تا به آواز بلند حال خويش ميگفتندي و انصاف ايشان مي دادندي»(21)
پس چنانچه مشخص مي شود «سرخ جامه» پوشيدن نيز مي تواند كنايه از «مظلوميت» و «داد خواهي» تلقي گردد و احتمالا" بابكيان با «سرخ جامه» پوشيدن ميخواستند نداي «مظلوميت» خود را به گوش جهانيان برسانند. باشد كه تحقيقات ديگر محققان پرده از رازهاي ديگر اين نهضت بزرگ آذربايجان بردارد.


پاورقي:


1ـ شمايل النبي، ابوعيسي ترندي، ترجمة و استخراج احاديث و حوادشي از دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، چاپ اول، تهران، 1372، ص58
2ـ همانجا.
3- طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمة محمود مهدوي دامغاني، تهران، 1365، ص449
4- همانجا، ص313
5- همانجا، 449
6- همانجا، صص 304-303
7- همانجا، ص209
8- دلايل النبوه»، ابوبكر بيهقي، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، جلد اول، ص 129، بنقل از شمايل النبي، ص58
9- حيلة المتين، علامه محمد مجلسي، فصل چهارم، تهران، 1366، ص 7
10- همانجا
11- سفرنامه ابن حوقل (ايران در صورت الارض)، ترجمه و تصحيح دكتر جعفر شعار، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ دوم، 1366، ص 116
12- مروج المذهب، ابو الحسن مسعودي، ترجمه ابوالقاسم پاينده، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ پنجم، 1374، ص471،
13- معجم البلدان، ياقوت حموي،جلد اول، ص 163،
14- همانجا، ص361

15- TURK INAISLARI ILLI MILLI GELENEKLERINDE RENKLER' RESAT GENC' ATATURK KULTUR MERKEZIASKANLIGI' YAYNLARI' UCUCU BASKI' KASIM 1999' ANKARA' S.2%
%
16- همانجا
17- همانجا
18- همانجا
19- راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، تأليف محمد بن علي بن سليمان الراوندي، رسته 599 هجري، سبي و تصحيح اقل العباد محمد اقبال،كتابفروشي علي اكبر علمي، چاپ دوم، تهران، 1363، ص 318
20- براي اطلاع از جهتها، موكهها، عنصرها و اسامي خاقانان حاكم بر جهات و فصول اربعه به كتاب «تورك مدنيي تاريخي «نوشته ضياء كوك آلب، برنجيقسم، اسلاميتدن اول تورك مدنيي، استانبول، ملي مطبعه، 1926، صص32، 37، 111، و... مراجعه شود.
21- گزيده سياستنامه و قابوس نامه، جعفر شعار، نرگس روان پور، تهران، دانشگاه پيام نور، 1380، صص 10-9

آلدونلار و بابك حركاتي

آلدونلار و بابك حركاتي
حسن صفري


آذربايجان تاريخينين شانلي صحيفه لريندن بيري ساييلان آلدونلارو بابك حركاتي و اونون تاريخي ، تاسفلر اولسون داها چوخ آلدونلارين قاطي دوشمني و تعصبلو مخالفلري طرفيندن يازيلميش دير. اونا گوره بو گونه قده ر موضوعيا عايد موجود اولان چوخلو اويدورما و تحريفلر چوخ آز تدقيقاتچييا آشكارلانميشدير. فارسلارين سرخ جامگان و يا خرمي ، عربلرين الحمرا آدلانديرديغي آلدونلار حاققيندا اورتا عصر عرب خلافتيني تمثيل ائدن مولفلر اولدوقجا غرضلي و تحريف ائديلميش بيلگيل وئرميش لاكين همين اويدورولموش معلوماتلاري بئله ، چوخ دقتله آراشديران هر تدقيقاتچي آلدونلاري چوخلو گئرچكليكلري اوزه چيخارا بيلر.


فارسلارين سرخ جامگان و يا خرميان ، عربلرين الحمرا دئديگي آذربايجان آلدونلارينين تاريخي داها اوللره گئديب چاتير . آذربايجانين ايگين اوغلو بابك دوورنده عرب استعلاسينا قارشي مبارزه ده آلدونلارين مبارزه سي ان شدتلي حدده چاتير . آلدونلار هله حضرت علي (نين) دوورونده مختلف محاربه لرده اشتراك ائتميش ، كربلا فاجعه سينده ايسه اونلارين 12-10 نفري اشتراك ائتميش، امام حسين (ع) نين قتله يئتيرمله سيدن سونرا انتقام آلماق مقصدي ايله آذربايجان آلدونلاري «مختار بن ابو عبيد ثقفي» نين عصيانينا قوشولدولار. آذربايجان توركجه سي ايسه مختارين قوشونونودا حاكيم ديل ايدي. «اخبار الطول» اثرينين مولفي ابوحنيفه دينوري، شام اوردوسوندان مختارين اوردوسونا سيغينميش عمير بن حبابين ديليندن يازير كي او مختارين اوزنون سركرده لريندن اولان «ابراهيم بن مالك اشتر» له گوروشده اونا دئدي سنين قوشونونا قاتيلاندان غصه م آرتيب، اونا گؤره كي عربجه دانيشيق ائشيتميرم.(1)


هجري اوچونجو عصرين باشلانغيجيندا ، آذربايجانين مسلمان اولموش توركلري آراسيندا آلدونلار آدلي بير فرقه يارنميشيدي بو تورك تاريخينده ايلك شعيه فرقه سي حساب الونور.(2)منبعليرين معلوماتلارينا گوره ، خرميلرين عربلره قارشي ازادليق مبارزه سي 61 ايل دوام ائتميشدي. اونو اوچده ايكي حيسه سيني بابكه قدهر كي دوور تشكيل ائديركي، اونو دا خيلي حيسه سينه جاويدان رهبر ليك ائتميشدي.(3) مسلمان شيعه لره قاطي دشمن موقعيتينده دايانان «سيرالملوك» يا «سياستنامه» اثرينين مولفي خواجه نظام الملك طوسي «باطينلره تمام نفرتله يعني بوتون شيعه لري اتهام ائدره رك يازير: «هر زامان خرمدينلر عصيان ائتميشلر باطنلر اونلارا بير لشميش و اونلارين گوجلنديرميش ، هر زامان ايسه باطينلر عصيان ائتميشلر خرمدينلر اونلارلا بيرلشيب هم مادي همده جانلي قوه ايله اونلاري گوجلدنديرميشلر و هر ايكي مذهبين اصلي بيردير(4)


بير چوخ اورتا عصر مولفلري شعيه لره و خصوصا عرب خلافتينه قارشي چيخان و مستقلليك اوغروندا مبارزه آپاران آلدونلار حاققيندا غير آپيئكتيو و غرضلي معلومات وئرمگه چاليشميشلار . لايكن اونلارآلدونلارين مسلمان و شعيه اولمالاريني اورت باسديرائده بيلمه ميشلر.خرميلر و يا الدونلارين مسجدلرينده قران اوخومالاريني اصطخري «المسالك و الممالك» اثرينده و ابن حوقل صورة الارض اثرينده غرضلي اولاراق اسلاما تظاهر كيمي دگرلنديره رك اونلارين اصلينده اينامسيز اولدوقلاريني يازميشلار.(5) دشمنلري ايله محاربه و مبارزه دن چكينمهين آلدونلار نه اوچون اينانمادان يالان يئره قرآن اوخومالي ايديلر؟«الفرق بين الفرق» اثرينين مولفي ابومنصور بغدادي اعتراف ائتمگه مجبور الموشدور كي بابك خرمي اوز آرالاريندا اولان مسلمان ديني وظيفه لريني يئرينه يئتيرمكدن چكينديرميردي و حتي «اونلارا مسجد تيكمكده يارديم ائديرديلر»(6)مسعودي «مرج الذهب» اثرينده بابكين معتصم طرفيندن اولدورولمه سي بولومونده يازير: بابكين آدي حسن ايدي.(8)


حسن جاويدانين اواوموندن سونرا باي بك ائل طرفيندن باي بك وظيفه سينه چاتيب آلدونلارا رهبرليك ائتميشدير . آلدونلار و بابكين مسلمان و شيعه اولماسي حاققيندا فاكتلار چوخدور، لاكين آلدونلار و بابكين عصياندان اساس مقصدلري وطنلري آذربايجاني عرب استيلاسيندان قورتارماق ايدي.«عربچيليك» ايله مبارزه ائدن و وطن استقلاليني قوريان «آلدونلار اسلام احكامي و قران معارفيني ، حاكم گؤروشلرله يوخ بلكه اؤزه ل گؤروشلر ايله تانيتديرب و تفسير ائديرديلر»(9)عين زاماندا قيد ائتمك لازيمدير كي بابك و خرميلر عرب خلافتيني مسلمان يوخ بلكه يهودي آدلانديريرديلار: «اونون عربلرله دوشمنليگي سهل بن سنبا طلا دانيشيغيندا اونلاري (عربلري) يهودي آدلانديرماسيندان معلوم اولور.(10)


قديم متنلرده خليفه قوشونوندان سؤز گئدنده آلدونلار اونلاري يهودي و يا يهودلار كيمي آدلانديريرديلار. بو ايسه گوسترير كي بابكيلرين باخيشينجا اونلار مسلمانلارلا يوخ بلكه اشغالچي يهوديلرله دؤيوشورموشلر… بو ايسه يهودي ترمينينين بو گونكو دئييمله عباسي خلافتينين صهيونيست رژيم اولماسي معناسيندادير.(11)بابك و آلدونلارين حركاتين آذربايجان توركلرينه عايد ايدي و ائله اونلارين دا اراضيلريني احاطه ائديردي. اونلارين نفوذو ›جنوبدان اردبيل و مرند حدودلارينا، شرقدن خزر دنيزينه ، شاماخي و شيروان بولگه لرينه ، شمالدان موغان و آراز غربدن جلفا ، نخجوان و مرند و ساير يئرلره چاتيردي».(12)


عيني زاماندا زاگرس سلسله داغلاري اؤزهرينده يئرلشن شهر و كندلرده ده آذربايجانليلار ياشاييرلار و بو حركاتدا اونلار دا بابكين و آلدونلاري دستكه ميشلر: «بير قروپ جبال ، همدان و اصفهان و باشقا يئرلرين ده اهاليسي آلدونلارا قوشولوب همداندا توپلاشديلار و عصيان باش قالديردي.(13)
آذربايجان اراضيسيندان اولان قديم آنلاييش دا تخمينا بئله دير . بونون هله قروپ اورتا عصر مولفلري تصديق ائدير.ساماني وزير ابوعلي محمد بلعمي ، طبري تاريخيندن ترجمه و اقتباس ائده رك يازديغي اثرينده آذربايجان سرحدلري حاققيندا يازير: اونون «آذربايجانين» ايلك سرحدلري همداندان باشلانير ابهر و زنجاني احاطه ائتمكله گئديب خزرلرين دربندينه چاتير . بو آرادا اولان بوتون شهرلر آذربايجان شهرلريدير.»(14)


بابك اردبيل ياخينليغيندا يئرلشن بلال آوا كندينده دونيايا گوز آچميشدير. آلدونلارين باشچيسي جاويدان بابكي گؤروب اونون ذكاسي ، چئويكلييي سبب اولور كي انون اؤزو ايله آلدونلارين سيراسينا آپارسين.«816ـ نجي ايلده دويوشلرين بيرينده جاويدان ابو عمراني اؤلدورور و بوندان اوچ گون سونرا آلديغي يارادان اؤزو ده اؤلور . بو زامان بابكين 18 ياشي واردي.»(15)بابك 816 ـ نجي ايلده هله گنج ياشلاريندان آلدونلارين سركرده لييينه سئچيليب او گوندن بري عرب اشغالچيلارينا و فئودال ظلمونه قارشي مبارزه يه باشلايير.(16)بابكين عرب خلافتينه قارشي مبارزه سي او قده ر گوجلو و شدتلي ايدي كي مسعودي «مروج الذهب» اثرينده آچيقجا يازيردي :«آز قاليردي خلافتي آرادان آپارسين.»(17)


لاكين عرب خلافتي آلدونلاري محو ائتمك اوچون تورك گؤجوندن استفاده ائدير. توركستان توركو اولان افشين خليفه قوشونون سركرده ليييني اوزه رينه گؤتورور و اوزون مدتلي دؤيوشلردن سونرا چوخلو حيله – كلك و محاربه تاكتيكلاري ايله آلدونلاري مغلوب ائديرلر. نهايت بابك سهل بن سمبادين خيانتي ايله توتولور.


4 يانوار 838 ـ نجي ايلده بابكي ساميره شهرينه گتيرديلر.خليفه جلادا امر ائتدي كي اونون گوزلري قارشيسيندا بابكين اللريني و آياقلاريني كسين. جلاد اولجه بابكين بيلكدن ساغ اليني كسدي. قان آخاندا بابك سو ل ايله بوتون اوزونو قانا بويادي… خليفه اوندان نه اوچون بئله ائتديينين سببيني سوروشدوقدا بابك خليفه يه بيلديردير، سن امر ائتدين مني شاققالاسينلار منيم اعداميم اوچون سن وجدانينا جواب وئره جكسن… من قورخورام كي بو گون قانيم آخيب قورتارسين و اوزومون رنگي قاچسين، آداملاردا بئله باشادوشرلر كي من ائله اولدن اؤلومدن قورخموشام… من اؤزومو قانا بوياديم كي بنيزيم سولموش گؤرونمه سين.(18)


بابكين مغلوبيتي خرميلر آغير ضريه ووردو اما اونلار آرادان گئتمه ديلر. حتي اونلارين طرفدارلاري اوزون ايللر بذ ده ياشاميشلار . و ابودلف مسعر بن مهلهل اونونجو ميلادي عصرده اونلاري اورادا گؤروب.(19)شيعه مسلمان اولان آلدونلارين اينامي اينديكي آذربايجانليلارين ديني ايناملارينين دوامي كيمي حساب ائديله بيلر . ائله اونا گؤره ده زامان بابك و آلدونلار آذربايجان خالقي طرفيندن سئويليب و يئنه سئويلير.


اتك يازيلاري:
1- ابو حينفه احمد بن داود دينوري «اخبارالطول» ترجمه ائدن ، دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر تهران 1364 ص 339
2- نويد آذربايجان 9 مرداد 1380 نمره 167 دكتر صديق «آدونلار» و باخ: تورك اسلام آنسكلوپئديسي آلدونلار ماده سي)
3- آذربايجان تاريخي باكي 1994 آذر نشر ص 260
4- شمس تبريز 1380 نمره 104 دكتر فيض الهي وحيد «آيا سرخ جامگان شيعه نبودند » و باخ: سيرالملوك (سياستنامه) خواجه نظام الملك تهران 1340 ص 290
5- دكتر غلامحسين يوسفي «ياداشتهايي در زمينه فرهنگ و تاريخ» ص 142 انتشارات سخن تهران 1371 و باخ : ابن حوقل سفرنامه (ايران در صوره الارض) ترجمه و توضيح دكتر جواد شعار ، امير كبير نشرياتي تهران 1366 ص 116
6- ابو منصور عبدالقاهر بغدادي «الفرق بين الفرق» باب چهارم ترجمه دكتر محمد جواد مشكور ص 203
7- آذربايجان تاريخي باكي 1994 آذرنشر ص 261
8- دكتر غلامحسين يوسفي «ياداشتهايي در زمينه فرهنگ و تاريخ» ص 122 انتشارات سخن تهران 1371
9- ابن حوقل سفرنامه (ايران در صوره الارض) ترجمه و توضيح دكتر جواد شعار ، امير كبير نشرياتي تهران 1366 ص 116
10- دكتر غلامحسين يوسفي «ياداشتهايي در زمينه فرهنگ و تاريخ» ص 142 انتشارات سخن تهران 1371
11- شمس تبريز 1380 نمره 104 دكتر فيض الهي وحيد «آيا سرخ جامگان شيعه نبودند »
12- سعيد نفيسي «بابك خرم دين» ص 36 تهران 1342
13- دكتر غلامحسين يوسفي «ياداشتهايي در زمينه فرهنگ و تاريخ» ص 13 انتشارات سخن تهران 1371
14- ابوعلي محمد بلعمي «تاريخ بلعمي» به اهتمام دكتر جواد مشكور تهران
15- آذربايجان تاريخي باكي 1994 آذر نشر
16- «ساوالان» ژورنالي مهر 1368 سايي : 3 1 . يزداني «بابك» برلين. ص 14
17- ابو الحسين علي بن حسين مسعودي ايكي جلدي تهران 1374 ص 471
18- اذربايجان تاريخي باكي 1994 ص 268چ
19- دكتر غلامحسين يوسفي «ياداشتهايي در زمينه فرهنگ و تاريخ» انتشارات سخن تهران 1371